اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



اشعارشب سوم محرم(روضه حضرت رقیه(س))
زمان کنونی: 06-05-2023، 09:52 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
پاسخ 107
بازدید 11180

امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 3 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
رقیه حضرت اشعارشب س سوم روضه محرم

اشعارشب سوم محرم(روضه حضرت رقیه(س))
#1
خیزران و بوسه بر دندان و لبها خوب نیست
ما عزاداریم... این بزم و طرب ها خوب نیست
 
در مذاق من که عطر سیب را حس کرده ام
بوی تند و تیز این  ماءالعنب ها خوب نیست
 
در جواب بی ادب ها بی محلی کرده ام
چون تو گفتی صحبت با بی ادبها خوب نیست
 
هم یتیمم ...هم گرسنه... پس بگو تکلیف چیست؟
عمه می گوید که این نان و رطب ها خوب نیست
 
گفت اطعام اسیران مستحب باشد ولی
نزد ما آوردن این مستحب ها خوب نیست
 
دیشب از تخریب دیوار خرابه بحث بود
اضطراب و ترس وقت خواب، شبها خوب نیست
 
شاعر:محمد علی کردی
نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#2
اي پَركشيده آسمان ها در هوايت
اي نذرهاي عمه زينب ها برايت
 
بابا كه آمد از سفر جانِ رقيه
چيزي نگو، عمه به قربانِ صدايت
 
بابا كه آمد روسري ات را سرت كن
تا گم شود رنگِ كبودِ شانه هايت
 
شيري ست دندانت دوباره در مي آيد
اينقدر دستت را نكش بر لثه هايت...
 
شاعر:علي اشتري

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#3
زانو بغل گرفت ؛ که بابا بیاورد

یک سر شبیه حضرت یحیا بیاورد

 

یک دسته گل ،بنفشه برایش خریده بود

چیزی نداشت غیر همین تا بیاورد

 

خود را کشید و دست به دیوار سعی کرد

خود را شبیه حضرت زهرا بیاورد

 

می گفت: با روپوش طبق آمده پدر

تا معجری برای سر ما بیاورد

 

دستش عصا نداشت بجز دست عمه اش

دستش عصا گرفت موسا بیاورد

 

خیلی نگاه کرد؛ نشد که به ذهن خویش

تصویر سالم سر او را بیاورد

 

می خواست تا قنوت بگیرد برای سر

اما نشد که دست به بالا بیاورد

 

از روی دست عمه خودش را زمین زد و

مجنون عشق گشت که لیلا بیاورد

 

عمه چگونه چشم کبود و سیاه من

چشمان یار را به تماشا بیاورد

 

شاعر:رحمان نوازنی

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#4
مثل قدیم آمده ای باز در برم
با بوی سیب گیسوی خود در برابرم
 
مثل قدیم آمدی امّا نمی شود
تا سوی دامنت بِدوم پر در آورم
 
این چشم وانمی شود اما تو باز کن
سیرم ببین و بعد بگو وای مادرم
 
دستی برای شانه زدن نیست با تو و
زلفی برای شانه زدن نیست در سرم
 
من را ببر کنار عمویم که حس کنم
بر روی شانه های بلندش کبوترم
 
باید مرا شبیه خودت بوریا کنی
از بسکه زخم خورده ام از بس که پرپرم
 
شاعر:حسن لطفی

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#5
السلام علیک یا مظلوم
به خرابه خوش آمدی بابا
آفتاب از کجا در آمده است
که به ما هم سری زدی بابا
**
آنقدر گریه کرده ام تا که
امشبی را کنار من هستی
خودم از گریه ی تو فهمیدم
که تو هم بی قرار من هستی
**
جای تو بین این دل خون است
تو برایم شبیه قرآنی
دخترت را ببخش اگر امشب
روی خاک خرابه مهمانی
**
تو خودت واقفی و می دانی
که دلم آسمانی از غم هاست
قصّه ی تلخ این چهل منزل
همه از رنگ صورتم پیداست
**
آه مهتاب شام تار دلم
دردهایم نگفتنی شده است
تا شما از کنار ما رفتید
دست بیداد دست ما را بست
**
 بین این کوچه ها به اسم یتیم
بی حیا ها مرا نشان دادند
آنچه از گوش من درآوردند
هدیه بر دخترانشان دادند
**
گل سرم را به روی موهای
دختران حرامیان دیدم
معجری را که غارتش کردند
بین بازار شامیان دیدم
**
ای امید جوانی عمّه
یادگار مدینه ی مادر
جان زهرا مرا ببر با خود
همه را خسته کرده ام دیگر
 
شاعر:وحید محمدی

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#6
سری که بر سر نی باد را تکان می داد

ندید دخترکی را که داشت جان می داد

 

ندید دختر بیچاره را که در خیمه

به عمه جسم لگد خورده را نشان می داد

 

و عمه گفت: «عزیزم! ندارد اشکالی»

به غیر این چه جوابی به این و آن می داد؟

 

و قصه لگد و کوچه را روایت کرد

که حق چگونه در آنجا به او توان می داد

 

گریست عمه، به خود گفت کاشکی می شد

کمی به دختر معصوم آب و نان می داد

 

نگاه دخترک انگار رنگ زهرا داشت

که بوی چادر بانوی بی نشان می داد

 

کسی سیلی اول به دست او ... ای کاش

مجال گفتن الغوث و الامان می داد

 

یتیم ها همه در امتحان قبول شدند

و عمه بود که آن روز امتحان می داد

 

به طرز بستن معجر نگاه می کردند

که عمه زینب شان داشت یادشان می داد...

 

شاعر:پیمان طالبی

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#7
خيلي بزرگ بود قدمهاي كوچكت
دنيا فداي خشكي لب هاي پوپكت
 
سيلي اگر چه واژه ي تلخي است خوب من
اما وزيد بر گل رخسار ميخكت
 
تو خواهر گلايل و نيزه شكسته اي
هرگز مخواه اينكه بخوانند كودكت
 
تو در شناسنامه مگر دست برده اي
اصلا نمي خورد به سن و سال اندكت
 
آن روز جمله خصم به بازي گرفته شد
هرچند تير و نيزه و ني شد عروسكت
 
آن روز چند لاله از آتش شكفته شد
بر تار پود دامن سرخ مشبكت
 
با اينكه در خيال نمي گنجد اين حديث
اما بزرگ بود قدمهاي كوچكت
 
شاعر:نادر حسيني

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#8
دیشب مدینه بودیم و میگفتی و میخندیدم
لالائی هات تو گوشمه رو دستت آروم خوابیدم
بابا نگو خواب میدیدم
دیشب داداش علیم اومد به روی دستام بوسه زد
میگفت عزیزم از سفر برات النگو خریدم
وای بازم خواب میدیدم
دیشب دیدم که عمه جون با قاسم اومد خونمون
میگفت برات یه چادر خوشگل گلدار بریدم
بابا اینم خواب میدیدم
دیشب میون دفترم برای داداش اصغرم
عکس عموم رو با علم کنار دریا کشیدم
نگو بازم خواب میدیدم
یه شب جا موندم از همه به روی دست فاطمه
چشام میرفت که خواب بره با سیلی از خواب پریدم
کاشکی اینم خواب میدیدم

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#9
تا آخرین ستاره‌‌ی شب را شمرده است
او منتظر به کیست که خوابش نبرده است؟
 
بازم صدای پای کسی می‌رسد به گوش
با جان و دل به صدا گوش‌ها سپرده است
 
نه این صدای پای عمو نیست، وایِ من
باور نمی‌کنم، نه، عمویم نمرده است
 
با چشم‌های خسته خدا را می‌کند نگاه
یعنی پدر را به خداوند سپرده است
 
جا باز کرده حلقه‌ی زنجیرهای درد
از بس که با دو دست قلبش فشرده است
 
او و گرسنگی و غم دوری پدر
تن، تازیانه و زخم‌ها که خورده است
 
تا آخرین ستاره‌ی شب را شمرد و باز
حالا سه شب گذشته و چیزی نخورده است
 
شاعر:حمیدرضا بشیری

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#10
ابروی کبودم چه به ابروی تو رفته

 این موی پر از پنجه به گیسوی تو رفته

 

این زلف شکن در شکنم شانه نخورده

این موی پریشان به خم موی تو رفته

 

هرچند که جای، گوشه ویرانه گرفتم

عطر نفسم بر لب خوش بوی تو رفته

 

تنها نشده شکل تو دندان شکسته

 این دنده پهلو به پهلوی تو رفته

 

با مادر خود فاطمه گفتم شب دیدار

بازوی ورم کرده به بازوی تو رفته

 

تا باز کنم پلک تو را باز میفتد

چشمان تو بر دختر ،کم روی تو رفته

 

از پای همه قافله خلخال ربودند

از دست نگفتی که النگوی تو رفته



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  اشعارشب یازدهم محرم-شام غریبان اربابم حسین واشعارورودکاروان به کوفه-امان ازدل زینب ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 74 7,774 10-12-2016, 06:25 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب و روز دهم محرم-عاشورای حسینی(حضرت ارباب سیدالشهدا-اباعبدالله الحسین ع ) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 74 7,072 10-12-2016, 06:22 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب پنجم محرم(حضرت عبدالله بن الحسن(ع)) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 17 3,281 10-07-2016, 12:27 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب چهارم محرم(روضه طفلان حضرت زینب(س))) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 15 3,182 10-06-2016, 12:14 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  شعری زیبا در مورد حضرت مهدی(عج) zahraj4 0 1,718 03-09-2016, 09:07 AM
آخرین ارسال: zahraj4
  اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -یامولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 83 7,555 03-07-2016, 09:22 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعار شهادت غریب بقیع؛یادگارکربلا؛حضرت زین العابدین ؛سیدالساجدین امام سجاد(ع) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 23 3,937 10-26-2015, 08:15 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  چند خط شعری ازمن حقیر ناقابل؛ پیشکش به ساحت مقدس حضرت ارباب اباعبدالله الحسین( ع ) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 0 1,717 10-23-2015, 07:06 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب و روزنهم محرم-تاسوعای حسینی(حضرت سقا -علمدارحسین-یل کربلا-ابوالفضل العباس«ع») ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 110 8,663 10-23-2015, 05:09 AM
آخرین ارسال: Nahid74
  چند خط شعری ازمن حقیر ناقابل؛ پیشکش به ساحت مقدس حضرت مشکل گشا ابوالفضل العباس(ع) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 1 2,158 10-22-2015, 09:01 PM
آخرین ارسال: ماه مهربان

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان