اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



اشعارشب هشتم محرم(حضرت شاهزاده علی اکبر«ع»)
زمان کنونی: 05-30-2023، 02:35 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
پاسخ 54
بازدید 5861

امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
حضرت علی اکبر«ع» اشعارشب هشتم شاهزاده محرم

اشعارشب هشتم محرم(حضرت شاهزاده علی اکبر«ع»)
نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#31
 
از خیمه ها درآمده خواهر ،بلند شو
زینب رسیده است برادر بلند شو
 
دنبالت آمده همه را زیر و رو کند
پس تا نبرده دست به معجر بلند شو
 
دشمن به ریش خونی تو خنده میکند
پس پشت کن به خنده ی لشگر بلند شو
 
گفتم عبا بیاورد عباس از خیام
برخیز اذان بگو سر منبر، بلند شو
 
اینجا درست نیست مکش زانو اینچنین
از روی پیکر علی اکبر بلند شو
 
حالا که اشک و ناله ی زینب قبول نیست
اصلا بیا به خاطر مادر بلند شو
 
تو میخوری زمین جگرم آب میشود
ای وارث دلاور خیبر بلند شو

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#21
انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی، جگری داشته باشی

 

انگار بنا نیست که از میوه ي باغت

اندازه کافی ثمری داشته باشی

 

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

 

ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ لیلا

مدیون حسینی نظری داشته باشی

 

میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی

بگذار که چندی پدری داشته باشی

 

تو از همه ي آينه ها پيش تريني

تكثير شدي بيشتري داشته باشي

 

رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است

از من تو نباید خبری داشته باشی؟

 

بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم

شاید بدن مختصری داشته باشی

 

چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت

تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

 

با نیم عبا بردن این جسم بعید است

باید که عبای دگری داشته باشی

 

علی اکبر لطیفیان

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#22
تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده
 
دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات
آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟
 
وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده
 
داری مرا کنار خوت می کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده
 
برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله ی دربدر شده
 
اینها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده
 
گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده
 
تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده
 
وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
 
مصطفی متولی
 

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#23
جاری عبور كردی و نم نم شدی علی
از خاك می خروشی و زمزم شدی علی
 
چه مادرانه دور تو می گشت خواهرم
با دست های عمه مُعَمَم شدی علی
 
بعدش دوباره مثل همان سالهای قبل
آیینه ي رسول مُكَرَم شدی علی
 
پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ
مثل شروع سوره ي مریم شدی علی
 
تا از میان معركه پیدا كنم تو را
گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی
 
معراج ذوالفقاری و پهلو شكافدار
زهرا،نبی،علی؛همه با هم شدی علی
 
زخمی، شكسته ،خورد شده ،ذره ذره ،ریز ريز
یكجا تمام آنچه كه گفتم شدی علی
 
من از تنت هر آنچه كه شد جمع كرده ام
ای وای بر دلم! چقدر كم شدی علی
 
حسين رستمي

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#24
پاره ي تن
 
 پا بر زمين نكش، جگرم تير مي كشد
 اي نور ديده، پلك ترم تير مي كشد
 
 گفتم عصاي پيري من مي شوي، نشد
 ياري رسان مرا، كمرم تير مي كشد
 
 اي ميوه ي دلم چقدر آه مي كشي!
 اين سينه از غمت پسرم، تير مي كشد
 
 با خود نگفتي آخر از اين دست وپا زدن
 قلب شكسته ي پدرم تير مي كشد!؟
 
 پهلوي تو چه زود مرا تا مدينه برد
 زخمي كبود در نظرم تير مي كشد
 
 من خيزران نخورده لبم درد مي كند
 از بس دهان نوحه گرم تير مي كشد
 
 اي پاره ي تنم چقدر پاره پاره اي
 با ديدنت علي جگرم تير مي كشد
 
وحید قاسمی

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#25
برسان زود جوانان حرم را عباس
كه بيارند به خيمه پسرم را عباس
 
دسترنج ِ همه ي عمر مرا باد تكاند
جمع كن روي عبايم ثمرم را عباس
 
به زمين ميزندم...،داغ جوان سنگين است
پس بگير از دو طرف زير پرم را عباس
 
زخم تيري كه قرار است نصيب تو شود
كاش ميدوخت به هم چشم ترم را عباس....
 
....تا نميديدم از اين سوي به آن سوي زمين
پخش كردند تمام جگرم را عباس
 
زانويم تا شده اما به تو پشتم گرم است
نشكند كاش بلايي كمرم را عباس
 
اكبرم رفت تو هم گر بروي از دستم
پس به كي بسپرم اين اهل حرم را عباس
 
بعد آن دير نباشد كه ببيند زينب
پنجه اي چنگ زده موي سرم را عباس
 
علي صالحي

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#26
بیا و بال‌ و پر بستۀ مرا واكن‌
بیا و پر زدنم‌ را كمی‌ تماشا كن‌
 
بیا و راهی‌ جبهه‌ نما مرا بابا
بیا و جیرۀ‌ جنگی‌ من‌ مهیا كن‌
 
بیا بسیجی‌ خود را به‌ جبهه‌ كن‌ اعزام‌
بیا و اذن‌ جهاد مرا تو امضا كن‌
 
نوشت‌ نام‌ قشنگی‌ به‌ روی‌ سربندم
‌ نظر ز مهر و محبت‌ به‌ نام‌ زهرا كن‌
 
كنار پیكر من‌، آمدی‌ اگر بابا
به‌ حال‌ خویش‌ نما رحمی‌ و مدارا كن‌
 
میان‌ لشگر دشمن‌، اگر رهم‌ گم‌ شد
 میان‌ حلقۀ‌ خنجر مرا تو پیدا كن‌
 
ز بین‌ آن‌ همه‌ زخمی‌ كه‌ بر تنم‌ آید
 برای‌ بوسۀ‌ خود ای‌ پدر رهی‌ وا كن‌
 
برای‌ بردن‌ جسمم‌ به‌ سوی‌ دارالحرب‌
عبای‌ هاشمی‌ خویش‌ را مهیا كن‌
 
احسان‌ محسنی‌فر

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#27
ای تجلّی صفات همه ی برتر ها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبر ها
 
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که مهر پدران نیست کم از مادر ها
 
پسرم! می روی امّا پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سر ها
 
سر راهت پسرم تا در_ آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهر ها
 
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط  هاجر ها
 
مادرت نیست اگر، مادر سقّا هم نیست
عمّه ات هست به جای همه ی مادر ها
 
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشتر ها
 
زودتر از همه آماده شدی، یعنی که
آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
 
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجر ها
 
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکر ها
 
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبر ها
 
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگر ها
 
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبر ها
 
علی اکبر لطیفیان
 

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#28
جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود
عزيز مادر و عشق پدر نبود كه بود
 
عصاي پيري آن ها و ميوه ي دلشان
و باغ وصلتشان را ثمر نبود كه بود
 
زمان ِ آمدنش چشم هاي دلواپس
به اشتياق فراوان به در نبود كه بود
 
و وقتي آمد و وقتي جوان و رعنا شد
به بخت ، از همه آماده تر نبود كه بود
 
ولي خيال عروسي به سر نداشت علي
حسين را نه! تنها نمي گذاشت علي
 
علي ، علي ، علي اكبر چه قدّ و بالايي
ميان واقعه چون شير نر نبود كه بود
 
شجاع بود... خودش يك تنه در آن صحرا
حريف معركه ي صد نفر نبود كه بود
 
كه در دلاوري اش ، در رشادتش ، در رزم
حماسه ساز وَ مرد خطر نبود كه بود
 
و با همان قد رعنا و قامت برنا
حريم امن پدر را سپر نبود كه بود
 
ولي لبان عطشناك امان بريد از او
حسين، دل كه نه! آن لحظه جان بريد از او
 
علي به روي زمين و حسين بر سر او
پدر ز داغ پسر جان به سر نبود كه بود
 
پدر نه پاي گذشتن نه جان ماندن داشت
و مات چهره ي آن رهگذر نبود كه بود
 
همان كه عشق پدر بود و با تمام عطش
نگاه آن پدر از غصه ، تر نبود كه بود
 
گذشت ،رفت پريد و چه روز سختي بود
پدر براي پسر خون جگر نبود كه بود
 
كسي كه داغ جوان ديده يار مي خواهد
كه داغدار جوان غمگسار مي خواهد
 
كجاست مادر اكبر كه يار او باشد...
پسر براي همه چون گهر نبود كه بود
 
پسر، عزيز، پسر، ديدني، پسر ، زيبا
و در ميان همه جلوه گر نبود كه بود
 
پسر به حُسن ادب، پيش مادر و پدرش
عزيز كرده و صاحب نظر نبود كه بود
 
كسي كه آن همه خوب و كسي كه آن همه گُل 
بهار عمر خودش مختصر نبود كه بود
 
حسين دست خدا داد ، تشنه ، اكبر را
و وعده داد به او جرعه جرعه كوثر را
 
مطهره عباسیان

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#29
برخیز ای موذن، اذان شد صلا، صلا
بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا
 
خون لخته می خوری و جوابم نمی دهی
یک دم بدم به این پدر بی نوا، نوا
 
یک بار گفته ای بروم، گفتمت برو
حالا صدات می کنم اکبر بیا، بیا
 
اینجا مگر رقیه تو را کم بغل گرفت؟
رفتی به بوسه بازی خنجر،چرا؟چرا؟
 
امروز خواهران،سر تو شانه می کشند
فردا به نیزه زلف تو بافد صبا، صبا
 
این تن،تنِ شبیه ترین کس به مصطفاست
ای اسب ها به این همه سرعت کجا؟کجا؟
 
زانو به خاک می کشم و می رسم به تو
نازل شده به صحنه کرب و بلا، بلا
 
یک پیرمرد موی سپید و دو چشم تار
یک اکبر سوا شده از هم،خدا ،خدا
 
سرنیزه، تیر، دشنه به همراه چکمه ها
از هول روی پیکرت آمد دوتا دوتا
 
می خواستم به شکل نبی در بیارمت
پس چیدمت میان عبایم، جدا جدا
 
لشگر به گریه های پدر خنده می کند
ای خنده ات به زخم جگرها، دوا دوا
 
ای وای عمه آمد و تو خفته ای هنوز
برخیز عمه را ببر ، ای با وفا، وفا
 
حسین قربانچه

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#30
بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است
وسط خیمه ی ما روضه مهیا شده است
 
دست دشمن چه قَدَر نیزه و تیغ و تیر است
هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است
 
پیرمردی که عصایش به سرت می کوبید
به هوای سر تو از سر جا پا شده است
 
ساربان هم که طمع کرده به تو خاتم من
ناگهان در وسط معرکه پیدا شده است
 
هفتمین دفعه که من یا ولدی می گویم
چشم اگر باز کنی قدّ منم تا شده است
 
از پراکندگی پیکر تو معلوم است
بند بند تو ز سر تا نوک پا وا شده است
 
مادرت کو که ببیند پسران خود را
همه ی دشت پر از اکبر لیلا شده است
 
عبدالحسین مخلص آبادی



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  اشعارشب سوم محرم(روضه حضرت رقیه(س)) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 107 11,115 09-24-2017, 12:59 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب یازدهم محرم-شام غریبان اربابم حسین واشعارورودکاروان به کوفه-امان ازدل زینب ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 74 7,744 10-12-2016, 06:25 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب و روز دهم محرم-عاشورای حسینی(حضرت ارباب سیدالشهدا-اباعبدالله الحسین ع ) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 74 7,028 10-12-2016, 06:22 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب پنجم محرم(حضرت عبدالله بن الحسن(ع)) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 17 3,259 10-07-2016, 12:27 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب چهارم محرم(روضه طفلان حضرت زینب(س))) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 15 3,164 10-06-2016, 12:14 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  شعری زیبا در مورد حضرت مهدی(عج) zahraj4 0 1,709 03-09-2016, 09:07 AM
آخرین ارسال: zahraj4
  اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -یامولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 83 7,517 03-07-2016, 09:22 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعار شهادت غریب بقیع؛یادگارکربلا؛حضرت زین العابدین ؛سیدالساجدین امام سجاد(ع) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 23 3,920 10-26-2015, 08:15 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  چند خط شعری ازمن حقیر ناقابل؛ پیشکش به ساحت مقدس حضرت ارباب اباعبدالله الحسین( ع ) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 0 1,703 10-23-2015, 07:06 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب و روزنهم محرم-تاسوعای حسینی(حضرت سقا -علمدارحسین-یل کربلا-ابوالفضل العباس«ع») ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 110 8,644 10-23-2015, 05:09 AM
آخرین ارسال: Nahid74

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان