اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



اشعارشب پنجم محرم(حضرت عبدالله بن الحسن(ع))
زمان کنونی: 06-08-2023، 09:36 PM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
پاسخ 17
بازدید 3287

امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
حضرت بن پنجم اشعارشب ع الحسن محرم عبدالله

اشعارشب پنجم محرم(حضرت عبدالله بن الحسن(ع))
نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#19
ز بس که میل عسل کرده ساغر آورده

نشان سرخی خون برادر آورده

 

به وقت باختنِ جان مقلّد عباس

فقط نه دست؛ به پای عمو سر آورده

 

شتاب کرده غیورانه سوی قربانگاه

دلی برای سپردن به دلبر آورده

 

رسید و دید که افتاده است و میزندش

به هرچه همرهش این فوج لشگر آورده

 

میان هلهله ها با عموی خود میگفت:

نگاه غربتت آه از دلم برآورده

 

هزار زخم دهن باز کرده ات دیدم

شکاف قلب تو اشک مرا در آورده

 

چقدر خولی و شمر و سنان نمیدانند

چه ها به روز شما داغ اکبر آورده

 

بمیرم این همه سنگت زدند نامردم

چقدر پهلویت از نیزه پر در آورده

 

با چکمه اش که لگد میزند به پهلویت

تو را به یقین یاد مادر آورده

 

سپر برای تو بازوی کوچم ؛دشمن...

.... اگر برای گلوی تو خنجر آورده

 

برای تیر سه پهلوش؛ من هم آوردم

به سینه ی تو گلویی که اصغر آورده

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#11
عجیب نیست که سوی عمو شتاب کند
پدر ندیده عمو را پدر خطاب کند
 
رسیده وقت حنا بستنش ولی هیهات
محاسنی که ندارد به خون خضاب کند
 
چگونه تاب بیارد که آب آبِ حرم
اگر که جنس دل از سنگ سخت، آب کند
 
قسم به حضرت حق، "لا اُفارِقُ عُمّی"
مگر که مرگ بیاید مرا مجاب کند
 
رسید و دست سپر کرد تیغ را که عمو
به روی مردی اش از کودکی حساب کند
 
اگرچه دیدن داغ عزیز جانسوز است
همیشه داغ جوان بیشتر کباب کند
 
چه عشقبازی نابی، خدا نکرده مباد
که تیر حرمله ها کار را خراب کند
 
هنوز پشت لبش سبز نیست سرو جوان
تبر دریغ، چه با شاخ و برگ شاب کند
 
امانت است پسر، وای اگر حسین به حشر
ز شرم روی حسن چهره در نقاب کند
 
شود به خون جوان دست و دامن آلوده
خدا بخواهد اگر خاک را عذاب کند
 
شاعر:علی فردوسی

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#12
آمده دشمن بد مست عمو اینجاها
چقدَر پاره ی سنگ است عمو اینجاها
 
از چپ و راست برای تو بلا می آید
چقدَر تیر رها هست عمو اینجاها
 
از حرم تا خود گودال حراجی زده اند
همه با پا و سر و دست عمو اینجاها
 
دور و اطراف تو را نیزه شکسته سد کرد
شده انگار که بن بست عمو اینجاها
 
سر من رفت چقدر اسب دوان آمده است
چقدر سینه که نشکست عمو اینجاها
 
گرم تو بودم و انگار حواسم شد پرت
دست بی جان من از زیر لباسم شد پرت
 
بعد هر زخم که خوردی تو ،نمک می آید
لشگری آمده و شمر کمک می آید
 
مطمئن نیست مگر مادر تو اینجا نیست؟
پس چرا باز هراسان دو به شک می آید
 
بعد گرمای نفس گیر دو سه روز اخیر
خبر آمدن باد کتک می آید
 
آخرش قرعه به نام چه کسی می افتد؟
اصلا انگار برای همه تک می آید
 
مشعل و آتش و اطفال و صدای سیلی
جنسشان جور شده بوی فدک می آید
 
استخوان ها رقیه چه صدایی کردند
دردم از گفتن آن چند ترک می آید
 
بین آغوش تو کم شد همه ی فاصله ها
خوب شد قسمت پاهام نشد سلسله ها
 
شاعر:رضا دین پرور
**

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#13
از غم بی کسی ات حوصله سر می آید
دست و پا میزنی و خون به جگر می آید
 
در قدوم تو سر انداختن و جان دادن
به خدا از من عاشق شده بر می آید
 
یادگار حسنت بی زره و بی شمشیر
سر یاری تو از خیمه به سر می آید
 
پاره گشته لب خشکیده ات از تیر بگو
کاری از دست من خسته اگر می آید
 
کوهی از نیزه و شمشیر به دورت بس نیست
هیزم و سنگ ز هر سو چقدَر می آید
 
آه از این همه زخمی که به پیکر داری
بیشتر سینه ی زخمت به نظر می آید
 
هر نفس از دهنت خاک برون میریزد
اشک از دیده نه خونابه جگر می آید
 
نیزه حالا که تنت را به زمین دوخته است
به هوای سر تو چند نفر می آید
 
تیر در حال فرود است گلویت ببُرد
عمو از بازوی من کار سپر می آید
 
دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست
یادم از کوچه و از آتش و در می آید
 
کاش با چادر خود عمه ببَندد چشم
 مادری را که به دیدار پسر می آید

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#14
وقتی عدو به روی تو شمشیر می کشد

از درد تو تمام تنم تیر می کشد

 

طاقت ندارم اینهمه تنها ببینمت

وقتی که چله چله کمان تیر می کشد

 

این بغض جان ستان که تو بی کس ترین شدی

پای مرا به بازی تقدیر می کشد

 

ای قاری همیشه قرآن آسمان

کار تو جزء جزء به تفسیر می کشد

 

این که ز هر طرف نفست را گرفته اند

آن کوچه را به مسلخ تصویر می کشد

 

بر خیز ای امام نماز فرشته ها

لشکر برای قتل تو تکبیر می کشد

 

شاعر:حامد اهور

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#15
علی اکبر لطیفیان


مصحف ما، چه به هم ریختنت! وای عمو!
چقَدَر تیر نشسته به تنت وای عمو!

همۀ رختِ تو غارت نشده پاره شده
بس که یک پارچه با پا زدنت وای عمو!

آمدم تا که اجازه بدهی و یک یک
نیزه ها را بکشم از بدنت وای عمو!

جان نداده همه بالای سرت جمع شدند
چه شلوغ است سرِ پیرُهَنَت وای عمو!

آن قدر نیزه زیاد است نمی دانم که
بکشم از بدنت یا دهنت؟ وای عمو!


نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#16
داود رحیمی

دور گودال ازدحام شده
نگرانم ازین شلوغی ها
صبر کن آمدم عمو جانم
من بمیرم که مانده ای تنها

پدر من همان کسی است که شد
در مدینه عصای مادر تو
زاده ی مجتبایم و امروز
من سپر می میشوم به پیکر تو

تا رسیدم شکسته بود سرت
کاش بهتر دویده بودم عمو
جلوی سنگ را گرفته بودم اگر _
بهتر از این پریده بودم عمو

صبر کن با کنار پیرهنم
خاک و خون از رخ تو پاک کنم
جان عبداللهت اجازه بده
نیزه ها را یکی یکی بکنم

چه بلایی سر تو آوردند؟
دست و پا و گلو، سر و دهنت...
هرچه کندم هنوز هست! مگر
چقَدَر نیزه بوده در بدنت؟

نیزه و تیرها تمام که شد
تازه وقت کلوخ و سنگ شده
تو نفس می زنی هنوز اما
سر پیراهن تو جنگ شده

آی نامرد بی حیا بس کن
جان من رابگیر عمو را نه
تیغ از حنجر عمو بردار
دست من را ببر گلو را نه

روی زانو نشست حرمله، باز
دلم از خنده های تلخش سوخت
تن من از تنت جدا شده بود
تیر او آمد و مرا به تو دوخت


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#17
حسن لطفی

عمه محکم گرفته دستش را
داشت اما یتیم تر می شد
لحظه لحظه عمو در آن گودال
حال و روزش وخیم تر می شد

باورش هم نمی شد او باید
بنشیند فقط نگاه کند
بزند داد و بعد هر تیری
ای خدا کاش اشتباه کند

این هم از عشیره می باشد
مرگ بازیچه ایست در دستش
مرگ را می زند صدا اما
حیف افتاده بند بر دستش

یادش افتاد روضه هایی را
که عمویش کنار او می خواند
حرف مادر بزرگ را می زد
روضۀ شعله را عمو می خواند

مادرش پشتِ در که در افتاد
نفسی مادرانه بند آمد
شیشه ای خورد شد به روی زمین
راه کوچه به خانه بند آمد

دستهای پدر بزرگش را
بسته و می کشند اما نه
دست مادر به دامنش افتاد
گفت تا زنده است زهرا نه

چل نفر می کشند از یک سو
دست یک بار دار سَد می شد
بین کوچه علی اگر می ماند
که برای مغیره بد می شد

کار قنفذ شروع شده اما
دخترش برد عمع آنجا بود
خواست تا سمت مادرش بدود
آنکه دستش گرفت بابا بود

پسر مجتبی است این دفعه
نوبت زینب است او ندود
داشت می مُرد داشت جان می داد
وای بر او که تا عمو ندود

نه که گودال،کوچه را می دید
همه افتاده بر سرِ مادر
به کمر بسته چادرش اما
به زمین خورده معجر مادر

تا ببیند چه می شود باید
به نوک پای خویش قد بکشد
شرط کردند هرکه می آید
از تنش هر که نیزه زد بکشد

از همانجا به سنگ اندازان
داد می زد تورو خدا نزنید
وای بر من مگر سر آورید
اینقدر سخت نیزه را نزنید

زره اش را که کندید از تن
اینکه پیراهن است نامردا
از روی سینه چکمه را بردار
وقت خندیدن است نامردا

هرچه گلبرگ بر زمین می ریخت
پخش هر گوشه بوی گل می شد
کم کم احساس کرد انگاری
دستهای عمه شُل می شد

دست خود را کشید تا گودال
یک نفس می دوید تا گودال
از میان حرامیان رد شد
بدنش را کشید تا گودال

باز هم پای حرمله وا شد
پیچ می خورد حنجری ای وای
دید در آخرین نگاه حسین
دست طفلی مقابلش افتاده


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

نویسنده :─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─   آفلاین
#18
علیرضا شریف

گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می کرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشک به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور که سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور که یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجه­ی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت

رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشااله

دید یـک دشت پِـیِ کُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون کرده وضو آماده
آه، با کُنده­ی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّه­ی مو، آمـاده
هیچکس نیست که پایش به سویِ قبله کِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده

بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشااله

زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترک، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنه­ی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـرکه­ی تاخت و تاز
به رویِ سینه­ی پا خورده­ی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـک پلک زدن
باز هم چهره­ی خورشید ز خون رنگ گرفت



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  اشعارشب سوم محرم(روضه حضرت رقیه(س)) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 107 11,244 09-24-2017, 12:59 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب یازدهم محرم-شام غریبان اربابم حسین واشعارورودکاروان به کوفه-امان ازدل زینب ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 74 7,826 10-12-2016, 06:25 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب و روز دهم محرم-عاشورای حسینی(حضرت ارباب سیدالشهدا-اباعبدالله الحسین ع ) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 74 7,102 10-12-2016, 06:22 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب چهارم محرم(روضه طفلان حضرت زینب(س))) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 15 3,185 10-06-2016, 12:14 AM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  شعری زیبا در مورد حضرت مهدی(عج) zahraj4 0 1,720 03-09-2016, 09:07 AM
آخرین ارسال: zahraj4
  اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -یامولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 83 7,620 03-07-2016, 09:22 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعار شهادت غریب بقیع؛یادگارکربلا؛حضرت زین العابدین ؛سیدالساجدین امام سجاد(ع) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 23 3,944 10-26-2015, 08:15 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  چند خط شعری ازمن حقیر ناقابل؛ پیشکش به ساحت مقدس حضرت ارباب اباعبدالله الحسین( ع ) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 0 1,719 10-23-2015, 07:06 PM
آخرین ارسال: ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─
  اشعارشب و روزنهم محرم-تاسوعای حسینی(حضرت سقا -علمدارحسین-یل کربلا-ابوالفضل العباس«ع») ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 110 8,724 10-23-2015, 05:09 AM
آخرین ارسال: Nahid74
  چند خط شعری ازمن حقیر ناقابل؛ پیشکش به ساحت مقدس حضرت مشکل گشا ابوالفضل العباس(ع) ─═हई╬ வ!ЯЗஐஇ ╬ईह═─ 1 2,163 10-22-2015, 09:01 PM
آخرین ارسال: ماه مهربان

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان