ذکر بابا آه و واویلا وسعت قبرت همه ی صحرا
نفسای آخر تو من و کشته علی
ناله های مادر تو من و کشته علی
داغ تو روی جگرم علی بی تو می میرم پسرم علی
ولدی علی ۴
از من گریه از تو بی تابی خجلم از تو تشنه ی آبی
أشبه الناس پیمبر شده ام خونجگر
تو دلم زنده شده باز بیست و هشت صفر
خواهرت داره سینه میزنه ناله هاش دل و از جا می کنه
ولدی علی ۴
چشم زخمات وا شده رو من می بینم صدها حفره رو یک تن
عطر تو در بین صحرا پراکنده شده
لشگر شام و می بینی غرق خنده شده
ای عزیز من حالم و ببین داغ تو زده من و رو زمین
ولدی علی ۴
شاعر : رضا تاجیک
بزن به دل لشگر// برو علی اکبر ۲
چشمای خورشید و پر از نور پیمبر کن
کربلا رو پیش چشام قلعه ی خیبر کن
بزن به دل لشگر// برو علی اکبر ۲
آبی نمونده می سوزه سینه
شرمنده ام من سردار تشنه
ولدی علی ۴
برو به سوی دلدار// علی خدانگهدار ۲
نوبت غریدن این تیغِ تو دستاته
لحظه ی طوفان شدن ساحل چشماته
برو به سوی دلدار// علی خدانگهدار ۲
از شوق رفتن هستی لبالب
دلواپس تو شد عمه زینب
ولدی علی ۴
پاشو میون دشمن// اذون بگو برا من ۲
میرسه عطر تو چرا از همه ی صحرا
پا نکش اینقد رو زمین پیش چشام بابا
پاشو میون دشمن// اذون بگو برا من ۲
قدری بتاب ای مهتاب بابا
وقت طلوعه خورشید لیلا
ولدی علی ۴
شاعر : احسان جاودان
یه بار دیگه برام اذون بگو بابا بلند شو پسرم بریم تا خیمه ها
من زمین گیر شدم کنار جسم تو/ پاشو تو آبروی بابا رو بخر
ای عصای روزای پیریم اکبرم/ پاشو بابای پیر و تا خیمه ببر
از غصه ی تو بابا قدم شده خمیده
نقش زمینی پیشم از تو علی بعیده
واویلا علی اکبر ۴
با زانو اومدم کنار بدنت پیچیده همه جا علی عطر تنت
بخدا مقتلت گریز روضه هاست/ شده پهلوت شبیه زهرا مادرم
شده فرق سرت مث بابام علی/ کربلا مقتلی چو کوفه ست اکبرم
شد نیزه های دشمن مثل میخ در اکبر
پهلوت شبیه زهرا فرقت شبیه حیدر
واویلا علی اکبر ۴
گرفته نفسم کنار پسرم پاهام دیگه توون نداره پسرم
پیش من اینقده رو خاکا پا نکش/ منو کشته عزیز بابا دیدنت
بدنت اونقده شده پخش رو زمین/ کربلا پر شده ز عطر پیرهنت
من روی خاک غربت می شینم ای علی جان
داغ پیمبر و باز من می بینم علی جان
واویلا علی اکبر ۴
شاعر : امیر حسن سالاروند
دارى میرى سمت میدون چشام میمونه به این راه
نمیخوام اما میوفتم به دنبالت ناخودآگاه
برو که بابات اینجا میمیره
برو که داره گریه م میگیره
برو که دلم از دنیا سیره ۲
دلم فرش راهت دلبر من خدا به همراهت یاور من
نبینم داغتو من الهى، اکبر من
علی جان علی اکبرم ۴
صداى نالت که اومد دلم حیرون شد به هر سو
خودم رو تا پیکر تو کشیدم من روى زانو
شمیم تنت پیچیده اینجا
چرا شد تن تو إرباً إربا
نکش پا به روى خاک صحرا ۲
نمونده چیزى از قد و بالات زده آتیشم هُرم نفسهات
ببین با این چشم نیمه بازت، مرگ بابات
علی جان علی اکبرم ۴
شبیه این زلف خونی شده حال من پریشون
داره میخنده یه لشکر به احوال هر دو تامون
بلند شو ببین حالم خرابه
یه خیمه تو شور و اضطرابه
مگه این بیابون جای خوابه؟ ۲
میگیرم روی زانو سرت رو میبوسم زخم بال و پرت رو
چه جوری از صحرا جمع کنم این، پیکرت رو
علی جان علی اکبرم ۴
شاعر : بهمن عظیمی
منبع: محرم | پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
آتش گرفتم سوختم برگ و برم ریخت
بابای خوبم تا تو بودی خیمه هم بود
تا چشم بستی دشمنت سوی حرم ریخت
عمه صدا میزد همه بیرون بیایید
جاماندم و آتش به روی چادرم ریخت
بابا، عمو، داداش، عموزاده، کجایید؟
مشتی حسود بد دهن دور و برم ریخت
چشمم، سرم، دستم، کف پاها و پهلوم ...
بابا سپاهِ درد روی پیکرم ریخت
موهای من بابا یکی هست و یکی نیست
ازبس که دست و سنگ و آتش بر سرم ریخت
هم گوشواره هم النگوی مرا برد
میخواست معجر را برد موی مرابرد
باسر رسیدی پس چرا پیکر نداری؟
تو هم که جای سالمی در سر نداری!
این موی آشفته چرا شانه نخورده؟
بابا بمیرم من مگر دختر نداری؟
مثل خودم خیلی مصیبت ها کشیدی
اما تو مَردی و غم معجر نداری
قرآن نخوان بر روی نیزه، می زنندت
بنشین به زانویم اگر منبر نداری
هربارکه رفتی سفر چیزی خریدی
بابا از آن سوغات ها دیگر نداری؟
شاعر: داود رحيمي