می روم امّا بدان جانم کنارت مانده است
تا قیامت یا اخا، دل بیقرارت مانده است
گر چه این گلبرگ ها را می برند از گلشنت
غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است
می روم با ساربان همراه خسته کاروان
دست یاران بسته امّا اقتدارت مانده است
بر گلویت جای بوسه، کار خود را کرده است
لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است
جسم خورشیدیت ای سالار زینب شد کبود
بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است
کوفه در راه است و ما آماده ی آوارگی
روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است
هر یکی از دختران با دیگری نجوا کند:
روی گوشت جای زخم گوشوارت مانده است
وقت توزیع غنائم هستی ام تقسیم شد
در حرم امّا صدای شیرخوارت مانده است
بردن نام شریفت جرم زینب شد ولی
با دعای خواهر شب زنده دارت مانده است
نعش های پاره و عریان و بی سر جای خود
بر غم ما خنده های نیزه دارت مانده است
خطبه هایت گر چه این جا سنگباران شد ولی
ترجمان خطبه های آشکارت مانده است
ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسب ها
هر طرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است
ای تمام آرزوی انبیا و اولیاء
رفتی و عالم هماره داغدارت مانده است
مانده بر لب نغمه ی یا لیتنا کنّا معک
عقده بر دل ها از این ترک مزارت مانده است
شاعر : محمود ژولیده
منبع: محرم | پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
تا قیامت یا اخا، دل بیقرارت مانده است
گر چه این گلبرگ ها را می برند از گلشنت
غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است
می روم با ساربان همراه خسته کاروان
دست یاران بسته امّا اقتدارت مانده است
بر گلویت جای بوسه، کار خود را کرده است
لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است
جسم خورشیدیت ای سالار زینب شد کبود
بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است
کوفه در راه است و ما آماده ی آوارگی
روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است
هر یکی از دختران با دیگری نجوا کند:
روی گوشت جای زخم گوشوارت مانده است
وقت توزیع غنائم هستی ام تقسیم شد
در حرم امّا صدای شیرخوارت مانده است
بردن نام شریفت جرم زینب شد ولی
با دعای خواهر شب زنده دارت مانده است
نعش های پاره و عریان و بی سر جای خود
بر غم ما خنده های نیزه دارت مانده است
خطبه هایت گر چه این جا سنگباران شد ولی
ترجمان خطبه های آشکارت مانده است
ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسب ها
هر طرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است
ای تمام آرزوی انبیا و اولیاء
رفتی و عالم هماره داغدارت مانده است
مانده بر لب نغمه ی یا لیتنا کنّا معک
عقده بر دل ها از این ترک مزارت مانده است
شاعر : محمود ژولیده
منبع: محرم | پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
آتش گرفتم سوختم برگ و برم ریخت
بابای خوبم تا تو بودی خیمه هم بود
تا چشم بستی دشمنت سوی حرم ریخت
عمه صدا میزد همه بیرون بیایید
جاماندم و آتش به روی چادرم ریخت
بابا، عمو، داداش، عموزاده، کجایید؟
مشتی حسود بد دهن دور و برم ریخت
چشمم، سرم، دستم، کف پاها و پهلوم ...
بابا سپاهِ درد روی پیکرم ریخت
موهای من بابا یکی هست و یکی نیست
ازبس که دست و سنگ و آتش بر سرم ریخت
هم گوشواره هم النگوی مرا برد
میخواست معجر را برد موی مرابرد
باسر رسیدی پس چرا پیکر نداری؟
تو هم که جای سالمی در سر نداری!
این موی آشفته چرا شانه نخورده؟
بابا بمیرم من مگر دختر نداری؟
مثل خودم خیلی مصیبت ها کشیدی
اما تو مَردی و غم معجر نداری
قرآن نخوان بر روی نیزه، می زنندت
بنشین به زانویم اگر منبر نداری
هربارکه رفتی سفر چیزی خریدی
بابا از آن سوغات ها دیگر نداری؟
شاعر: داود رحيمي