آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



اشعار حسین پناهی
زمان کنونی: 12-06-2023، 01:11 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: yalda73
آخرین ارسال: ..::Baharmast::..
پاسخ 20
بازدید 4821

امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
حسین پناهی اشعار

اشعار حسین پناهی
#1
 حسین پناهی
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم  حسین پناهی
 

چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت...  حسین پناهی

 
نویسنده :yalda73   آفلاین
#2
 درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... حسین پناهی

 

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟... حسین پناهی

 

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی

 

نویسنده :yalda73   آفلاین
#3
 نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! حسین پناهی

 

ما چيستيم ؟!
جز ملکلولهاي فعال ذهن زمين ،
که خاطرات کهکشان هارا
مغشوش ميکند! حسین پناهی

 

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه  حسین پناهی

نویسنده :yalda73   آفلاین
#4
 و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم حسین پناهی

 

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت حسین پناهی

 

به من بگوييد
فرزانه گانِ رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدي را تصوير مي كنيد
كه ترسيمش
سراسر خاك را خاكستر نمي كند ؟ حسین پناهی

نویسنده :yalda73   آفلاین
#5
 
انسانم !
ساکت ، چون درخت سیب !
گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور ، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟! حسین پناهی

 

میزی برای کار ،
کاری برای تخت ،
تختی برای خواب ،
خوابی برای جان ،
جانی برای مرگ ،
مرگی برای یاد ،
یادی برای سنگ ،
این بود زندگی ... حسین پناهی

 

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم  حسین پناهی

 

نویسنده :yalda73   آفلاین
#6
 بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو ! حسین پناهی

 

ما
در هیأت پروانه ی هستی
با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !
برای زمین ، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید. حسین پناهی

 

خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟ حسین پناهی

نویسنده :..::Baharmast::..   آفلاین
#7

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!


چند وقتی است آسمان هم بخیل شده است
انگار گرد مرگ را در زمین خدا پاشیده اند
اما نه
این زمین خدا نیست
زمین خدا پاک بود
آلوده اش کرده ایم.
آسمان را در جستجوی ابری کاویده ام
قدیسه ی من!
خورشید را پنهان کن و آب بیاور
برای ارواح برزخ نذری کن
شاید قبول شود و باران ببارد
زمین سوخته دلم ترک برداشته است
تو باران شو و بر من ببار
تو می توانی اشک آسمان را دربیاوری؟
شب که بخوابیم آیا دوباره صدای ترنم باران را
روی سقف خانه مان خواهیم شنید؟
بالاخره خواهد بارید
می دانم دلش خواهد سوخت به حال ماها
اما نه بهتر است بگویم باران زده است
با آمدنت باران هم راه خود را به زمین باز کرد است
شمعی روشن کن
شاید دل ارواح برزخ بسوزد و رگه ای باران بفرستند
من تنها آرزو می کنم
شاید
خنکای صبح فردا را با نم تازه باران تجربه کنم

از حسین پناهی

نویسنده :..::Baharmast::..   آفلاین
#8
ای طبیب زخمهای بی علاج

ای قرار بی قراری ها بیا

کس نمی فهمد زبانِ زخم را

ای دوای زخم کاری ها بیا !

کفش های اتشینت در بغل

باز می دانم که در خوابم هنوز

تاول دستم نشان دست توست

بی قرار وگیج و بی تابم هنوز !

من درختِ شعر نابت میشوم

سایه سارِ واژه وارسته ات

فال می گیرم خیالِ خویش را

در نگاهِ بیقرار و خسته ات !

قایق دریای ذهنت می شوم

تا کران بی کران هر نورد

گو به خشم آید همه امواج ها

جان سپر می سازم از بهر نبرد !

حسین پناهی

نویسنده :..::Baharmast::..   آفلاین
#9
زنده یاد حسین پناهی

به گربه هه سنگ میزنی گنا داره!

چشمات ُوا کنی اونم خدا داره !

ما همه مون بادوم یک درختیم !

کفترای اسیر تو تور بختیم !

خونه میخوای ستون میشیم!

خاکُ گچُ بتون میشیم !

مرده داری؛ این جون مون !

لاغر داری؛ این خون مون !

رویاهامون ُ ازمون نگیرین !

نگین بمیرن،همه مون میمیریم!

هی کی نتونه بپره دیونه س ؟

پول نباشه قد کشیدن فسونه س؟

بپر گلی این ور جوب !

آقا یحی منتظره !

خواستی بیای – جون حنا-

سیگار زر یادت نره!

نویسنده :..::Baharmast::..   آفلاین
#10

شب در چشمان من است،

به سیاهی چشم‌هایم نگاه کن!

روز در چشمان من است،

به سفیدی چشم‌هایم نگاه کن!

شب و روز در چشمان من است،

به چشم‌هایم نگاه کن!

پلک اگر فرو بندم

جهان در ظلمت فرو خواهد رفت!

حسین پناهی
*****************************
حسین پناهی :

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان


نه به دستی ظرفی را چرك می كنند


نه به حرفی دلی را آلوده


تنها به شمعی قانعند


و اندكی سكوت...



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  اشعار استاد شهریار iNSANE 188 19,479 05-19-2017, 04:43 PM
آخرین ارسال: Xiaoyan
Star اشعار احمد شاملو iNSANE 13 6,656 11-09-2016, 06:32 PM
آخرین ارسال: Xiaoyan
  اشعار امید صباغ نو iNSANE 23 7,265 11-09-2016, 10:00 AM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار مریم حیدرزاده iNSANE 6 3,947 11-09-2016, 09:20 AM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار هوشنگ ابتهاج iNSANE 13 6,546 11-08-2016, 02:44 PM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار اخوان ثالث iNSANE 10 5,614 11-08-2016, 02:30 PM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار عبدالصابر کاکایی iNSANE 21 7,693 11-08-2016, 02:08 PM
آخرین ارسال: iNSANE
Star اشعار زنده یاد سید احمد حسینی iNSANE 12 6,383 11-08-2016, 11:18 AM
آخرین ارسال: iNSANE
Heart اشعار کوتاه شمس لنگرودی iNSANE 55 11,473 11-08-2016, 10:27 AM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار علی صالحی yalda73 24 7,710 06-22-2016, 03:32 PM
آخرین ارسال: ..::QueeN::..

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان