شاه خورشیدم
بوتههای شک شکفته در یقین
طعم نیشابوریات شیرینترین!
شعر دم کردم... غزل شیرازهاش
شاخه شاخه گل نباتم را بچین
فرض کن هر بیت قهوهخانهایست
غرق شو در عطر چای دارچین
شاه خورشیدم دلم جمشیدی است
یک سبد منظومهام را برگزین
بغض عطارم ... به غارت رفتهام
پادشاهی بینشان بیسرزمین
فرض کن من دختری سلجوقیام
سفرهام خالیست اما پر ببین
بوتههای شک شکفته در یقین
طعم نیشابوریات شیرینترین!
شعر دم کردم... غزل شیرازهاش
شاخه شاخه گل نباتم را بچین
فرض کن هر بیت قهوهخانهایست
غرق شو در عطر چای دارچین
شاه خورشیدم دلم جمشیدی است
یک سبد منظومهام را برگزین
بغض عطارم ... به غارت رفتهام
پادشاهی بینشان بیسرزمین
فرض کن من دختری سلجوقیام
سفرهام خالیست اما پر ببین
دلم گرفته از اين مردم پيالهپرست
از اين كه هر كسی از حد گذشت، با تو نشست
هنوز مال منی، حبه حبه ياقوتی!
هر استكان تو چرخيد اگر چه دست به دست
نگو كه تاب بياور كه پيش چشمانم
پريده عطر تنت، در دهان مشتی مست
تو سنگ بودی و سهم من از تو تكه شدن
غرور پنجرهها را هميشه سنگ شكست
ترنج، كعبه و چاقو طواف میكندش
تو پوست میكنی اما بهانهات حج است
برای ماهی سرخ آسمان فقط روياست
نمیپرد به هوا هر كه دل به دريا بست