اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



اشعار کوتاه شمس لنگرودی
زمان کنونی: 03-27-2023، 10:54 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: iNSANE
آخرین ارسال: iNSANE
پاسخ 55
بازدید 10525

امتیاز موضوع:
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
اشعار لنگرودی شمس کوتاه

اشعار کوتاه شمس لنگرودی
نویسنده :iNSANE   غایب
#57
این شعرها که بوی سکوت می دهند

از غیبت لب های توست

کلمات

مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی

از معنا خالی شدند

و در انتظار مورچه هایند

توشه بار زمستانی شان را


در حفره ی تاریک خالی کنند-

اندوهی که سرازیر می شود

در سینه ی خاموش من.



محمد شمس لنگرودی

نویسنده :iNSANE   غایب
#51
1

مرگ به اشاره می‌پرسد کدام است

و ما شگفت‌زده، لال، به چهره‌ی هم نگاه می‌کنیم.

می‌پرسد کدام است.



بر می‌دارد شما را

در سبدی می‌گذارد و

دور می‌شود.



2

نه کنگره‌ها

نه جایزه‌ها

نه نام شهیدش‌

که دهان تو را شفا می‌بخشید

هیچ‌یک ثمری نبخشید

مرگ آمد

و دانش او تنها

در حد خواندن نام‌تان بود.



3

شما اکنون

با مرگ سفیدتان تنهایید

نه صدای کودک‌تان را باز می‌شناسد

نه صدای کلیدتان

که در کف ناشناسی می‌گرید

مرگ، اجاره‌بها بود

برای خانه‌ی زندگی

که مدام چکه می‌کرد.



4

این همه دوستدار هم نباشید

مرگ شما را یک تن می‌بیند

شما را

یک تن می‌برد.



5

مارمولک کور،

بر پیکر تو می‌نشیند، می‌گوید:

راه‌ها همه ناپدیدند اکنون

جز راه بسته‌ای

که شما روانید.



6

ای عطر پوست تازه‌ی پرتقال

چگونه از او محرومید

او که خفته به سوی افق می‌رود

و می‌پندارد عطر شما

از خورشید غروب است

که به دره‌ی تاریکش می‌برد.



7

شبیه درختانی که سقوط می‌کنند

و باد

در حفره‌های سفیدش،

پی بیهودگی می‌چرخد.

اکنون خفته‌ای

و درخت‌های ایستاده بالای سرت

برگ‌های کتاب‌شان را باز می‌کنند، می‌خوانند:

(مرثیه‌ای برای بروسان

که به پهلو غلتیده است.)

شمس لنگرودی

نویسنده :iNSANE   غایب
#52
سنگی بگذار
بر کلمات من
چراغی روشن کن
دانستم
بی واژه تو را دوست دارم

شمس لنگرودی

نویسنده :iNSANE   غایب
#53
با خالكوب ستاره ها

بر تاريكی دست ها

عابران به سوی تو بال می زنند

می آيند

تا در حياط خانه تو

گل های پژمرده خود را بكارند

و تو از راهی می رسی

كه پريشانی دور می شود...

تو اينهمه نزديك بودی و اينهمه دور به نظر می رسيدی!

پس پلك هايمان بودی، و ديده نمی شدی!

درهايت را باز كن

ما ايستاده ايم

خيابان های تو ما را پيش می برد

ما می آئيم

تا جای واژه نارنج نارنج

و جای هوا هوا بنشانيم

و در شعری زنده شناور باشيم...

تو نخستين حرفی

كه نخستين برگ های بهاری به زبان می آرند

نخستين نانی

كه پس از جنگی شوم

از تنور دهكده ای خارج می شود

نخستين نامی

كه بر بچه زندگی می گذاريم...

در هايت را باز كن

ما می آئيم

با عكس جوانی تو

در جيب پاره مان

و هر چه كه نزديك تر می شويم

تو جوان تر و زيباتر می شوی

درهايت را باز كن

هر چه نشانه است در كف مان

خانه توست

ای آزادی.

شمس لنگرودی

نویسنده :iNSANE   غایب
#54
ساعت

دوازده و بیست و پنج دقیقه ی نیمروز

بیست و ششم آبان .



آفریدگارا

بگذار

دهان تو را ببوسم

غبار ستاره ها را از پلك فرشتگانت بروبم

كف خانه ات را

با دمب بریده ی شیطان جارو كنم

متولد شدم

در مرز نازك نیستی

سگ های شما

از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند .

ساعت

دوازده و بیست و پنج دقیقه ی نیمروز

بیست و ششم آبان .



آفریدگارا

بگذار

دهان تو را ببوسم

غبار ستاره ها را از پلك فرشتگانت بروبم

كف خانه ات را

با دمب بریده ی شیطان جارو كنم

متولد شدم

در مرز نازك نیستی

سگ های شما

از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند .



پروردگارا

نه درخت گیلاس ، نه شراب به

از سر اشتباهی

آتش را

به نطفه های فرشته یی آمیختی

و مرا آفریدی .



اما تو به من نفس بخشیدی عشق من !

دهانم را تو گشودی

و بال مرا كه نازك و پرپری بود

تو به پولادی از حریر

مبدل كردی .



سپاسگزارم خدای من

خنده را

برای دهان او

او را

به خاطر من

و مرا

به نیت گم شدن آفریدی .

شمس لنگرودی

نویسنده :iNSANE   غایب
#55
- آقا پيرهنم را مي خريد ؟

پيراهنش را مي فروشد .

 

- آقا شلوارم را مي خريد ؟

شلوارش را مي فروشد .

 

- آقا كفشم را مي خريد ؟

                       براي راندن سگ ها كه به كارتان مي آيد .

 

- آقا قلبم را مي خريد ؟ ... 

 

و به هنگامي كه ستاره ها و دلش در سبدي زرين دور مي شوند

باد سياهي در چهار ستون ويران تنش بر مي خيزد

حفره هاي مهيبي در روحش باز مي شود

و كرم ها و مورچگان

 در شعفي بي پايان

                   مي لولند .


شمس لنگرودی

نویسنده :iNSANE   غایب
#56
 

به همین گونه شعر می نویسم

مدادم را در دستم مي گيرم

و مي نويسم باران.

 

ديگر پروانه و باد خود مي دانند پاييز است يا بهار

من تنها گاه گاهی خورشیدی از گوشه ی چشمم به جانب شان می فرستم

و اگر توفاني برخيزد و آب ها و برگ هاي سياه را با خود ببرد، با من نيست

به همان گونه كه اكنون گل سرخي بر يقه ي پيراهن تان روييده ست.


شمس لنگرودی



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  اشعار استاد شهریار iNSANE 188 17,033 05-19-2017, 04:43 PM
آخرین ارسال: Xiaoyan
Star اشعار احمد شاملو iNSANE 13 6,236 11-09-2016, 06:32 PM
آخرین ارسال: Xiaoyan
  اشعار امید صباغ نو iNSANE 23 6,790 11-09-2016, 10:00 AM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار مریم حیدرزاده iNSANE 6 3,729 11-09-2016, 09:20 AM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار هوشنگ ابتهاج iNSANE 13 6,181 11-08-2016, 02:44 PM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار اخوان ثالث iNSANE 10 5,289 11-08-2016, 02:30 PM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار عبدالصابر کاکایی iNSANE 21 7,203 11-08-2016, 02:08 PM
آخرین ارسال: iNSANE
Star اشعار زنده یاد سید احمد حسینی iNSANE 12 5,979 11-08-2016, 11:18 AM
آخرین ارسال: iNSANE
  اشعار علی صالحی yalda73 24 7,173 06-22-2016, 03:32 PM
آخرین ارسال: ..::QueeN::..
  اشعار فروغ فرخزاد yalda73 18 2,990 11-24-2015, 12:53 AM
آخرین ارسال: Nahid74

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان