07-29-2014, 12:17 PM
باران در شعر فارسی - جلال قیامی میرحسینی
سکوت ثانیه بشکست در شب باران
روم به باغ غزل، مست در شب باران
شمیم خیس چمن با ستاره ها آمیخت
خطوط فاصله پیوست در شب باران
غرال پاک غزلنوش با اشاره یاد
ز حجم خاطره ها، رست در شب باران
حضور آینه و آب و نقره گل اشک
چه باشکوه و جلال است در شب باران
نسیم شوق به دامان برگها آویخت
زخاک،برق نگه جست در شب باران جلال قیامی میرحسینی
سکوت ثانیه بشکست در شب باران
روم به باغ غزل، مست در شب باران
شمیم خیس چمن با ستاره ها آمیخت
خطوط فاصله پیوست در شب باران
غرال پاک غزلنوش با اشاره یاد
ز حجم خاطره ها، رست در شب باران
حضور آینه و آب و نقره گل اشک
چه باشکوه و جلال است در شب باران
نسیم شوق به دامان برگها آویخت
زخاک،برق نگه جست در شب باران جلال قیامی میرحسینی
حالا که آمدی
حرفِ ما بسيار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست ...!
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از ديدگانِ دريا نيست!
سربهسرم میگذاری ... ها؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران میآيد. سیدعلی صالحی