اشعار بارانی
ببار بر من ای باران
ببار بر من
غصه هایم را بشوی
و نگاهم را با خود به دشتها ببر
و صدایم را در گوش او بپیچان
ببار بر من و به سوی او برو
و برایش بگو از من ، از دوری اش
از تنهاییم صدایم را
که او را فریاد میزند به گوشش برسان و صدایی که سرود
عشق او رابرایم نجوا میکند برایم بیاور
ای باران ای معشوق آسمان
چگونه است که صدای بغضت را برایم میاوری و بر جانم میباری
اما کاش جای تو بودم باران
و مانند قطره های بیکران تو میبارد
کاش قطره ای از تو بودم
تا مثل تو به آسمان ،عشقم را برمعشوقم ببارانم
ببار بر من ای باران
ببار بر من
غصه هایم را بشوی
و نگاهم را با خود به دشتها ببر
و صدایم را در گوش او بپیچان
ببار بر من و به سوی او برو
و برایش بگو از من ، از دوری اش
از تنهاییم صدایم را
که او را فریاد میزند به گوشش برسان و صدایی که سرود
عشق او رابرایم نجوا میکند برایم بیاور
ای باران ای معشوق آسمان
چگونه است که صدای بغضت را برایم میاوری و بر جانم میباری
اما کاش جای تو بودم باران
و مانند قطره های بیکران تو میبارد
کاش قطره ای از تو بودم
تا مثل تو به آسمان ،عشقم را برمعشوقم ببارانم
سکوت ثانیه بشکست در شب باران
روم به باغ غزل، مست در شب باران
شمیم خیس چمن با ستاره ها آمیخت
خطوط فاصله پیوست در شب باران
غرال پاک غزلنوش با اشاره یاد
ز حجم خاطره ها، رست در شب باران
حضور آینه و آب و نقره گل اشک
چه باشکوه و جلال است در شب باران
نسیم شوق به دامان برگها آویخت
زخاک،برق نگه جست در شب باران جلال قیامی میرحسینی