داستان کوتاه سرعت
چشمش به دختر افتاده دلش لرزید و به تخته کلاس برگشت و فرمول سرعت را نوشت . فکر کرد دیگر وقتش رسیده بالاخره تصمیمش را گرفته بود رو به کلاس برگشت ، او نبود جایش دانشجوی دیگری نشسته بود . قدمی با عصا برداشت و عینکش را با انگشت به چشمش نزدیک تر کرد . وای همه ی دانشجوهای قبل ، کسان دیگری نشسته بودند دیر بود... فرمول سرعت را خوب می دانست اما مفهومش را هرگز نفهمیده بود؟
یکی از راهه این است که وقتی فکری به شما الهام میشود باید به آن اعتماد کنید و دست بکار شوید .
« جک کانفیلد»
چشمش به دختر افتاده دلش لرزید و به تخته کلاس برگشت و فرمول سرعت را نوشت . فکر کرد دیگر وقتش رسیده بالاخره تصمیمش را گرفته بود رو به کلاس برگشت ، او نبود جایش دانشجوی دیگری نشسته بود . قدمی با عصا برداشت و عینکش را با انگشت به چشمش نزدیک تر کرد . وای همه ی دانشجوهای قبل ، کسان دیگری نشسته بودند دیر بود... فرمول سرعت را خوب می دانست اما مفهومش را هرگز نفهمیده بود؟
یکی از راهه این است که وقتی فکری به شما الهام میشود باید به آن اعتماد کنید و دست بکار شوید .
« جک کانفیلد»