اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



دانلود شعر خوانی های حمید رضا برقعی
زمان کنونی: 09-28-2023، 11:59 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: Ay Sona
آخرین ارسال: Ay Sona
پاسخ 2
بازدید 1404

امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
حمید دانلود رضا های برقعی خوانی شعر

دانلود شعر خوانی های حمید رضا برقعی
#1
تو ملك بودی و فردوس برین جایت بود/ سید حمیدرضا برقعی


Download:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


یك

دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم عتباتی دیگر
بر بانوی باكرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر

دو

چشم وا كن احد آیینه عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
آن كه انگیزه‌اش از جنگ غنیمت باشد
باخبر نیست كه طاعت به اطاعت باشد
داد و بیداد كه در قلب طلا آهن بود
چه بگویم كه غنیمت ركب دشمن بود
داد و بیداد برادر كه برادر تنهاست
جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست
یك به یك در ملأ عام و نهانی رفتند
چه بگویم كه بدون نگرانی رفتند
همه رفتند، غمی نیست، علی می‌ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می‌ماند
مرد، مولاست كه تا لحظه آخر مانده
دشمن از كشتن او خسته شده، در مانده
مرد، مولاست كه تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
در دل جنگ نه هر خار و خسی می‌ماند
جگر حمزه اگر داشت كسی می‌ماند
مرد آن است كه سر تا به قدم غرقِ به خون
آن‌چنانی كه علی از احد آمد بیرون
راز خلقت همه پنهان‌شده در عین علی‌ست
كهكشان‌ها نخی از وصله نعلین علی‌ست
روز و شب از تو قضا، از تو قدر می‌گوید
ها علیٌ بشرٌ كیفَ بشر می‌گوید
می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام
می رسد قصه به آن جا كه علی دل‌تنگ است
می فروشد زرهی را كه رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
إن یكاد از نفس فاطمه بر تن دارد
فاطمه فاطمه با رایحه گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آمدی تا ببری از دل مردم غم را
عطر توحید تو پر كرده همه عالم را
تو ملك بودی و فردوس برین جایت بود
تو رها كرده‌ای آن منظره خرم را
تا قدم‌رنجه كنی چند صباحی به زمین
تا كه روشن بكنی چشم بنی‌آدم را
تا كه گل را به تماشای تجرد ببری
تا كه مدهوش كنی با نفست مریم را
آمدی تا كه علی این همه تنها نشود
تا كه پیدا بكند روی زمین همدم را
پدرت آمده دل‌تنگ بهشت است، بخند
ببر از چهره آیینه غبار غم را
خسته از جنگ احد آمده لبخند بزن
روی زخم پدر خود بنشان مرهم را
گفتم ای ماه بگو باغ فدك تا به كجاست
خنده‌ای كرد و نشان داد همه عالم را
نه فقط این كه ندیده‌ست تو را نامحرم
كه ندیده‌ست دمی چشم تو نامحرم را
ولی آن روز كه در كوچه كسی مرد نبود
به سر دوش گرفتی علم و پرچم را
همه دیدند شكوه تو به مسجد می‌رفت
عاجزم وصف كنم آن قدم محكم را
غرق غم، غرق عزا، بی تو چنین است دلم
چند وقتی‌ست كه دل‌تنگ مدینه‌ست دلم
ما یتیمیم و فقیریم و اسیر ای مادر!
دست خالی مرا نیز بگیر ای مادر!
می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می‌نویسم كه "شب تار سحر می‌گردد"
یك نفر مانده از این قوم كه برمی گردد
نویسنده :Ay Sona   آفلاین
#2

«کهکشان ها نخی از وصله نعلین علی است» | «حمیدرضا برقعه ای» | شب میلاد امام علی(ع)



Download:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


«مصرع ناقص من کاش که کامل می‌شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می‌شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آن‌گونه که می‌خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می‌دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه عالم و آدم به تو می‌اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می‌اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان‌ها نخی از وصله نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می‌گوید
«ها علی بشرٌ کیفَ بَشر» می‌گوید
می‌رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو، تو را می‌خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می‌خواهد
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه‌ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می‌بستی
وای اگر پارچه زرد به سر می‌بستی
در هوا تیغ دو دم نعره هو هو می‌زد
نعره حیدریه «أینَ تَفرو» می‌زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشا‌ن‌ها نخی از وصله نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می‌گوید
«ها علی بشرٌ کیفَ بَشر» می‌گوید»

نویسنده :Ay Sona   آفلاین
#3
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر |سید حمید رضا برقعی |به مناسبت اربعین حسینی علیه السلام


Download:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»
همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر
زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر
چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر
دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر



پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان