داستان کوتاه دعوای زن و شوهر !
مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت طبق معمول زندگی فرازو نشیب های خاص خودش را داشت. یک روز زن که از ساعتهای زیاد کار شوهر عصبانی بود همه چیز از هم پاشیده میدید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد . مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذو قلمی در دست به طرف او رفت پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان میشود را بنویسند و درمورد آنها بحث و تبادل نظرکنند . زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سر خود را بلند کند شروع کردن به نوشتن. مرد پس از نگاهی عمیق و طولانب به همسرش. نوشتن را آغا ز کرد .
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذها را رد و بدل کردند . مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند .اما زن بادیدن کاغذ شوهر خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد. شوهرش در هر دو صفحه این جمله راتکرار کرده بود: « دوستت دارم عزیزم »
مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت طبق معمول زندگی فرازو نشیب های خاص خودش را داشت. یک روز زن که از ساعتهای زیاد کار شوهر عصبانی بود همه چیز از هم پاشیده میدید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد . مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذو قلمی در دست به طرف او رفت پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان میشود را بنویسند و درمورد آنها بحث و تبادل نظرکنند . زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سر خود را بلند کند شروع کردن به نوشتن. مرد پس از نگاهی عمیق و طولانب به همسرش. نوشتن را آغا ز کرد .
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذها را رد و بدل کردند . مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند .اما زن بادیدن کاغذ شوهر خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد. شوهرش در هر دو صفحه این جمله راتکرار کرده بود: « دوستت دارم عزیزم »