09-07-2014, 07:53 AM
سوزد دل از براي من و من براي دل امشب اميدوار شدم از وفاي دل
عماد خراساني
نفس درسينه ميلرزد زدست دل تپيدنها نگه درديده ميرقصد ز شور وشوق ديدنها
پژمان بختياري
به تكلّم به تبسّم به خموشي به نگاه مي توان برد به هر شيوه دل آسان از دست
كليم كاشاني
گر ز بي مهري مرا از شهر بيرون ميكني دل كه در كوي تو ميماندبه او چون ميكني؟
همايي نسائي
هر كه در سينه دلي داشت به دلداري داد دل نفرين شده ماست كه تنهاست هنوز
عماد خراساني
نفس درسينه ميلرزد زدست دل تپيدنها نگه درديده ميرقصد ز شور وشوق ديدنها
پژمان بختياري
به تكلّم به تبسّم به خموشي به نگاه مي توان برد به هر شيوه دل آسان از دست
كليم كاشاني
گر ز بي مهري مرا از شهر بيرون ميكني دل كه در كوي تو ميماندبه او چون ميكني؟
همايي نسائي
هر كه در سينه دلي داشت به دلداري داد دل نفرين شده ماست كه تنهاست هنوز
رهي معيّري
دل بيمار مرا هر كه گرفتار تو خواست يا رب آزاد نگردد ز گرفتاري دل
دل به راه غمت افتاد خدايا مددي كه در اين راه ثواب است مددكاري دل
هلالي جغتائي
دلي است در برم از آبگينه نازك تر كه گر غبار نشيند بر او شكسته شود
ملك قمي
به هر گل ميرسد ميبويد اين دل نمي دانم كه را ميجويد اين دل؟
همداني
هر آن دل را كه سوزي نيست دل نيست دل افسرده غير از آب و گل نيست
وحشي بافقي