09-24-2015, 10:20 PM
خداوندا پرسشی دارم
رهاکن آسمان ها را بیا اینجا قضاوت کن
ببین درزمین یک مرد پیدامیکنی یانه...؟؟؟
توهم مثل همه امروز وفردا میکنی یانه...؟؟؟
بندگانت رااز ننگ آدم بودن وبیهوده فرسودن مبرامیکنی یانه...؟؟؟
برای آخرین پرسش...
قیامت را بگو مردانه برپامیکنی یانه...؟؟؟
رهاکن آسمان ها را بیا اینجا قضاوت کن
ببین درزمین یک مرد پیدامیکنی یانه...؟؟؟
توهم مثل همه امروز وفردا میکنی یانه...؟؟؟
بندگانت رااز ننگ آدم بودن وبیهوده فرسودن مبرامیکنی یانه...؟؟؟
برای آخرین پرسش...
قیامت را بگو مردانه برپامیکنی یانه...؟؟؟
اگرخدا چیزی ازنعمت هاشو ازت گرفته غصه نخور...
اگر دیگران چیزی دارن که تونداری غصه نخور...
خدا اگرزحکمت ببندد دری...
زرحمت گشاید در دیگری...
ببین عوض چیزی که کم داری...چی نصیبت شده؟؟؟؟
خوشبختی یعنی همین...
شکرداشته ها...وصبرنداشته ها...
خوب نگاه کن...توخوشبختی!!!
اگر دیگران چیزی دارن که تونداری غصه نخور...
خدا اگرزحکمت ببندد دری...
زرحمت گشاید در دیگری...
ببین عوض چیزی که کم داری...چی نصیبت شده؟؟؟؟
خوشبختی یعنی همین...
شکرداشته ها...وصبرنداشته ها...
خوب نگاه کن...توخوشبختی!!!
زن که باشی عاقبت یه وقتی یه جایی
به قول شازده کوچلو
دلت اهلیه یک نفرمیشود
ودلت...
برای نوازش هایش تنگ میشود
حتی برای نوازش نکردنش
تومی مانی ودلتنگی ها...
به قول شازده کوچلو
دلت اهلیه یک نفرمیشود
ودلت...
برای نوازش هایش تنگ میشود
حتی برای نوازش نکردنش
تومی مانی ودلتنگی ها...
قلبی که ازبودنش باخبراست وقلبی که از حضورش بی خبر
قلبی که ازآن باخبراست همان قلبیست که درسینه می تپد
همان که گاهی میشکند
گاهی می گیردوگاهی میسوزد
گاهی سنگ میشودوسخت وسیاه
وگاهی هم ازرست می رود
بااین دل است که عاشق میشویم
بااین دل است که دعامیکنیم
باهمین دل است که نفرین میکنیم
وگاهی وقتها هم کینه می ورزیم اماقلب دیگری هم هست که ازبودنش بی خبریم
این قلب اما درسینه نمی تپد
وبه جای اینکه بتپد...می وزدومی باردومی تابد
این قلب نه میشکند...نه میسوزد ونه می گیرد
سیاه وسنگ هم نمیشود...ازدست هم نمی رود
زلال است وجاری...مثل رود نسیم
وآنقدرسبک که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند
بالا میرود...بالا میرود بین زمین وملکوت می رقصد
این همان قلبیست که وقتی تونفرین میکنی اودعا میکند
وقتی توبدمیگویی وبیزاری او عشق می ورزد
وقتی تومی رنجی او میبخشد
این قلب کارخودش رامیکند...نه به احساسات کاری دارد نه به تعلقات
نه به آنچه میگویی نه به انچه میخواهی
وآدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند
به خاطرقلب دیگرشان
به خاطرقلبی که ازبودش بی خبرن...
نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت درگوشم زمزمه میشودومرا آرام میکند!
ازنگاه تورسیدم به آسمانها،آن برگ چشمانت ستاره ای بود که هرشب به آن خیره میشدم!
سرمیگذارم بر روی شانه های تو،آرامش میگیرم ازصدای تپشهای قلب تو
حالا من مجنونم وتولیلای من همیشه میمانیم برای هم،
ومیسازیم قصه ی عاشقانه ی دیگرباهم!
برمیگردیم به دیروزی که گذشت ،خاطره ی شیرین فردا بدجوربه دل نشست!
از نوعِ دو نفره اش
از آن تنهایی ها که گوشی را برداری
بگویم کجایی؟ چه میکنی؟
بگویی خانه و هیچ کار
بگویم آماده باش می آیم با هم قدم زنان به یک کافه برویم
بی چون و چرا گوشی را بگذاری و مشغولِ آماده شدن بشی
بیایی... دستم را بگیری چیزی نگویی
سکوت باشد میانمان
به کافه برویم... یک میزِ دو نفره ی کوچک انتخاب کنی
بگویی
چای یا قهوه ؟
و بی آنکه منتظرِ جوابم باشی زیرِ لب بگویی
چای
.
بنشینیم رو به رویِ هم
بی هیچ حرفی دستانم را بگیری
نگاهم کنی
نگاهم را بدزدم
بخندم
بخندی
بمانم
ب.م.ا.ن.ی
مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد
Atefe.79 (2015-12-26 15:18), kyuti (2015-09-25 12:29)