رباعی شماره ۱۸
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل
در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست!
_____________________________
رباعی شماره ۲
با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟