11-02-2014, 03:37 PM
زندگینامه مختارثقفی
تولد مختار
ابو اسحاق، مختار بن ابی عبید ملقب به کیسان، در سال
اول هجری به دنیا آمد. دقیقا در سال اول هجری!
لقب
لقب مختار «کیسان» به معنی زیرک و تیزهوش بود که قبیله
کیسانی رامنسوب به او دانسته اند. در روایتی نقل شده است
که این لقب را امیرالمومنین علیه السلام به او دادند.
خانواده مختار
مادر او چنان که در تاریخ اشاره شده است زنی باهوش،صاحب
عقل و دارای فصاحت و بلاغت بود. نقل شده است که مادر
مختار وقتی او را حامله بود در خواب دید که بشارت پسری
شجاع را به او می دهند او همچنین بعد ازتولد مختار خوابی
مشابه در مورد او دید. هنگامي که ارتش اسلام براي جنگ با
ارتش کسري از مدينه به طرف عراق و ايران حرکت کرد، فرماندهي
اين لشکر از طرف خليفه دوم به ابوعبيد، پدر مختار واگذار شده
بود.
ابوعبيد، مختار را نيز براي جهاد در اين بسيج شرکت داد و بدين
وسيله مختار 13ساله از جمله رزمندگان شدکه براي اولين بار درجنگي
عظيم شرکت مي کرد. پدر و دوبرادر مختار در جنگ با ایران در روزی
که به یوم الجسرمعروف است کشته شدند و مختار که در آن زمان 13 سال
داشت تحت تکفل عمویش سعد ثقفی در آمد. سعد از طرف حضرت امیر
علیه السلام فرماندارمداین شد و تا زمان امام حسن علیه السلام
بر این سمت بود و به دليل حسن سلوك و رفتار نيكويش با مردم
محلي شهرت داشت. اوهمچنین یکی از فرماندهان سپاه امیرالمومنین
در جنگ صفین بود. مختار نیز به همراه عمویش به مداین رفت.
مختار خواهری داشت به نام صفیه که این خواهر بعدا
باعبدالله ابن عمر پسر خلیفه دوم ازدواج کرد. و همین عبدالله
بواسطه احترامی که عرب برای او قائل بودند دوبار باعث آزادی
مختار از زندان شد.
تولد مختار
ابو اسحاق، مختار بن ابی عبید ملقب به کیسان، در سال
اول هجری به دنیا آمد. دقیقا در سال اول هجری!
لقب
لقب مختار «کیسان» به معنی زیرک و تیزهوش بود که قبیله
کیسانی رامنسوب به او دانسته اند. در روایتی نقل شده است
که این لقب را امیرالمومنین علیه السلام به او دادند.
خانواده مختار
مادر او چنان که در تاریخ اشاره شده است زنی باهوش،صاحب
عقل و دارای فصاحت و بلاغت بود. نقل شده است که مادر
مختار وقتی او را حامله بود در خواب دید که بشارت پسری
شجاع را به او می دهند او همچنین بعد ازتولد مختار خوابی
مشابه در مورد او دید. هنگامي که ارتش اسلام براي جنگ با
ارتش کسري از مدينه به طرف عراق و ايران حرکت کرد، فرماندهي
اين لشکر از طرف خليفه دوم به ابوعبيد، پدر مختار واگذار شده
بود.
ابوعبيد، مختار را نيز براي جهاد در اين بسيج شرکت داد و بدين
وسيله مختار 13ساله از جمله رزمندگان شدکه براي اولين بار درجنگي
عظيم شرکت مي کرد. پدر و دوبرادر مختار در جنگ با ایران در روزی
که به یوم الجسرمعروف است کشته شدند و مختار که در آن زمان 13 سال
داشت تحت تکفل عمویش سعد ثقفی در آمد. سعد از طرف حضرت امیر
علیه السلام فرماندارمداین شد و تا زمان امام حسن علیه السلام
بر این سمت بود و به دليل حسن سلوك و رفتار نيكويش با مردم
محلي شهرت داشت. اوهمچنین یکی از فرماندهان سپاه امیرالمومنین
در جنگ صفین بود. مختار نیز به همراه عمویش به مداین رفت.
مختار خواهری داشت به نام صفیه که این خواهر بعدا
باعبدالله ابن عمر پسر خلیفه دوم ازدواج کرد. و همین عبدالله
بواسطه احترامی که عرب برای او قائل بودند دوبار باعث آزادی
مختار از زندان شد.
همسران مختار به نامهای عُمره، دختر نعمان بن بشیر
انصاری و امثابت، دختر سمرة بن جُندَب بودند که هنگام دستگیری،
از لعن او سر باز زده و گفتند: «چگونه ازمردی بیزاری بجوییم
که به ربوبیت خدا معترف، روزها روزه و شبها به نمازمشغول بود.
خونش را در راه خدا ورسول و برای کشتن قاتلان فرزند پیامبر واصحاب
و یاران آن بزرگوار، بذل کرد و خداوند وی را بر آن نامردمان
مسلّط ساخت و با کشتن آنها دلها را شفا داد.»به فرمان عبدالله بن زبیر
آن دوزن، بین لعن مختار یا مرگ مخیّر شدند... پدر عمره، نعمانبن
بشیرانصاری همان کسی بود که پیراهن عثمان را به شام بردو در جنگ
صفین در کنار معاویه و علیه امام شمشیر زدو از طرف معاویه و
فرزندش یزید،والی بود. خداونداز چنین پدری منحرف، چنین دختری
با ایمان به دنیاآورد.
محل زندگی مختار
او از مردم شهر طائف و از قبیله بنی ثقیف بود که در خلافت
عمربن الخطاب،همراه پدرش به مدینه رفت. مختار درزمان خلافت
امیرالمومنین علی علیه السلام،با آن حضرت در عراق بود و بعد
از شهادت حضرت، در بصره ساکن شد.
مختار و دعوت امام حسین علیه السلام
در سال 61، زماني كه مسلم بن عقيل علیه السلام به كوفه آمد
تا براي حضرت ابا عبدالله علیه السلام بيعت بگيرد، او اولين
نفري بود كه با مسلم علیه السلام پيمان بست، سپس خانه اش را
در اختيار مسلم قرار دادتا در آنجا، مسلم از مردم بيعت
بگيرد. هنگام دستگیرىمسلم و هانى، مختار در كوفه نبود و او
براى جذب نیروبه اطراف شهر رفته بود و وقتى خبر ناگوار
دستگیرىمسلم را شـنـیـد، بـا جمعى از افراد و یارانش به كوفه آمد.
هنگام ورود به شهر، با نیروهاى مسلح ابن زیاد بـرخـورد كـرد
و در پـى یـك گـفت و گوى لفظى شدید، بین آنان و مختار و افرادش
درگیرى پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح كـشته شد و
افرادمختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛
مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترك گویند تا ببینند چه
پیش خواهد آمد. مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت.
وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد،فریاد زد:
تو همانى كه به یارى پسر عقیل شتافتى؟ مختار قسم یاد كرد كه
من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم.
ابن زیاد كه عصبانى بود، عصاى خود را محكم به صورت مختار كوبید
به طورى كه از نـاحیه یك چشم صدمه دید. عمرو برخاست واز مختار
دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده
شده است. ابن زیاد كمى آرام گرفت و گفت: اگر شهادت عمرو
نبود، گردنت را مىزدم. و دستورداد مختار را به زندان
افكندند. مختار همچنان درزندان بود تا امام حسین علیه السلام
به شهادت رسید.