اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



" سایه " در شعر پارسی
زمان کنونی: 09-25-2023، 06:30 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: E L E N A
آخرین ارسال: E L E N A
پاسخ 30
بازدید 3946

امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
در سایه quot پارسی شعر

" سایه " در شعر پارسی
نویسنده :E L E N A   آفلاین
#31
پاییز چه زیباست
مهتاب زده تاج سر کاج
پاشویه پر از برگ خزان دیده ی زرد است
بر زیر لب هره کشیدند خدایان
یک سایه باریک
هشتی شده تاریک
رنگ از رخ مهتاب پریده
بر گونه ی ماه ابر اگر پنجه کشیده
دامان خودش نیز دریده
آرام دود باد درون رگ نودان
با شور زند نی لبک آرام
تا سرو دلاران برقصد
پر شور
پر ناز بخواند
شبگیر سردار
هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است
تا روی زمین بوسه زند بر لب برگی
هر برگ که در روی زمین است
تا باز کند ناز و دود گوشه دنجی
آنگاه بپیچند
لب را به لب هم
آنگاه بسایند
تن را به تن هم
آنگاه بمیرند
تا باز پس از مرگ
آرام نگیرند
جاوید بمانند
سر باز برون از بغل باغچه آرند
آواز بخوانند
پاییز چه زیباست
پاییز دو چشم تو چه زیباست
سرمست لب پنجره خاموش نشستم
هرچند تو در خانه من نیستی امشب
من دیده به چشمان تو بستم
هر عکس تو از یک طرفی خیره برویم
این گوید
هیچ
آن گوید
برخیز و بیا زود بسویم
من گویم
نیلوفر کم رنگ لبت را
با شعر بگویم با بوسه بشویم
ای کاش
ای کاش
آن عکس تو از قاب دراید
همچون صدف از آب براید
ای کاش
جان گیری و بر نقش و گل بوته ی قالی بنشینی
آنگاه بتو پیرهن از شوق بدری
از شور بلرزی
دیوانه همه شوق همه شور
بیگانه پریشیده همه قهر
همه نور
بر بستر من نقش شود پیکر گرمت
آنگاه زنم پرده به یکسو
گویم که
من اینجا به لب پنجره بودم
گویی که
نه ... آنجا
آرام بگیریم
از عشق بمیریم
آنگاه بپاییز
هر برگ که از شاخه ی جانم به کف باد روان است
هر سال که از عمر من اید به سر انجام
ببینم که به پاییز دو چشم تو هر آن برگ
هر درد
هر شور
هر شعر
از قلب من خسته جدا شد
باد هوس ات برد
آتش زد و خکستر آن را به هوا ریخت
من ، هیچ نگفتم
جز آنکه سرودم
پاییز دو چشم تو چه زیباست
پاییز چه زیباست
مهتاب زده تاج سر کاج
پاشویه پر از برگ خزان دیده زرد است
آن دختر همسایه لب نرده ایوان
می خواند با ناله ی جانسوز
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است
تا روی زمین بوسه زند بر لب برگی
هر برگ که در روی زمین است ، به فکر است
تا باز کند ناز و دود گوشه ی دنجی
آنگاه بپیچند ، لب را به لب هم
آنگاه بسایند تن را به تن هم
آنگاه بمیرند
تا باز پس از مرگ ، آرام نگیرند
جاوید بمانند
سر باز برون از بغل باغچه آرند
آواز بخوانند
پاییز چه زیباست
من نیز بخوانم
پاییز دو چشم تو چه زیباست
چه زیباست

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#21
آینه ی روبروی من از یاد نمی رود
کجای باید از تماشا برخیزم
و سایه ی دورترین درخت جهان را
به تهی خانه های تا دوردست آسمان
بیاورم

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#22
سخن از گل به زبان آري و جز خار نداري
شوق گفتار به دل داري و كردار نداري
نقشه ها در سر خود مي كشي اما هنرت كو
نقش يك دايره در گردش پرگار نداري
جلوه ها ميكني و بر تو كسي دل نسپارد
وده مكن هيچ خريدار نداري
روزگاري كه برادر ز برادر بگريزد
كنج آسوده به جز سايه ي ديوار نداري
اي درد كه در سينه ي خاموش تو جوشد
اي بسا درد كه در سينه ي خاموش تو جوشد
ليكن از بيم كسان قدرت اظهار نداري

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#23
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب



پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب



ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب



می دانم آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب



هرشب تو را بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم تورا امشب



هرشب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب



ها! سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف !

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب



امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب



گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب



طاقت نمی یارم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#24
پنهان شدم ز ترس تو در سایه زمان
هرگز زمان نبوده چنین تلخ، بی گمان
از وحشت حضور تو ای اژدهای قرن
گم کرده ایم خانه ی خود را در این جهان
تو سایه ای ز وحشت و تردید بر سرم
من همچو مرغ بی پر و بالی در این میان
در دخمه های تنگ تو تحلیل می رویم
با جرم جستجوی مداوم برای نان
یک لقمه نان خشکِ به خون جگر زده
محصول خودفروشی و پستی است در دهان
بگذار بگذریم از این شعر لعنتی
از فقر و حصر و سختی و امثال این و آن

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#25
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست



روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست



متن خبر که یک قلم بی‌تو سیاه شد جهان



حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست



چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم



اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست



نو گل نازنین من تا تو نگاه می‌کنی



لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست



ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین



قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست



لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن



چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست



غفلت کائنات را جنبش سایه‌ها همه



سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست



از غم خود بپرس کو با دل ما چه می‌کند



این هم اگر چه شکوه‌ی شحنه به شاه کردنست



عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من



رو به حریم کعبه‌ی "لطف آله" کردنست



گاه به گاه پرسشی کن که زکوة زندگی



پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست



بوسه‌ی تو به کام من کوه نورد تشنه را



کوزه‌ی آب زندگی توشه راه کردنست



خود برسان به شهریار ای که درین محیط غم



بی‌تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#26
چه فروغی در لحظه هایم
وقتی پای چشــمهای خورشــیدی ات را
پشــت هــزار کوه فاصــله و دوری بسته ای
چه انبســاط خاطــری که ملال دلمان
به باد لبخنــدت آرام نشــد
و سایه بخت بلنــدت
برسرمان سایه نشـــد
مد دلتنـــگی آخر خانه خرابمان میکند
به آمــدنت
انــدوه اینهمه انتــظار را
جــزر محبّت کن

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#27
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب

می دانم آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب ؟

هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب

ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف

ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شبهای جنون من

آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#28
یه سـا یه ی خیالی سکوت تلخ و وحشـت
یه قلب خالی از عشق پر از گناه نفــــرت
چه راهی بهتر از این فـرود اضـــطــــراری
وقتی واســـــــه زندگی بهونه ای نداری
یروز میگفتی پسته هر کی بخواد بمیره
خدا خودش داده و خودشم پس میگیره
حالا خودت بریدی دنیات پر ازسکــــوته
عقب نمیشه برگشت مرگم که روبه روته
ترست داره میمیره کارت دیگه تمومــــه
چه رفتن راحتی، حتی اگه حرومــــــــه

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#29
برسان باده كه غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در آئینه ی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ كبود ای ساقی
دیدی آن یار كه بستیم صد امّید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو
گر چه در چشم خود انداخته دود ای ساقی
تشنه ی خون زمین است فلك، وین مه نو
كهنه داسی است كه بس كشته درود ای ساقی
منّتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو كاست و برمن چه فزود ای ساقی
بس كه شستیم به خوناب جگر جامه ی جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
حق به دست دل من بود كه در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
این لب و جام پی گردش مِی ساخته اند
ورنه بی می ز لب و جام چه سود ای ساقی
در فرو بند كه چون سایه درین خلوت غم
با كسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#30
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشمِ زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیَم ای چشمِ سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه یِ مهرِ پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سویِ تو شتابان
ا این همه راهی به وصال تو ندارم



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  غم در اشعار پارسی Cяαzу вσу 97 13,052 11-09-2014, 06:05 PM
آخرین ارسال: Cяαzу вσу
  شعرهای روز گرامیداشت شعر و ادب پارسی 27 شهریور ..::Baharmast::.. 7 1,814 09-17-2014, 11:28 PM
آخرین ارسال: ..::Baharmast::..
  "شب" در شعر پارسی... E L E N A 208 17,077 07-30-2014, 09:27 AM
آخرین ارسال: E L E N A

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان