اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



"شب" در شعر پارسی...
زمان کنونی: 09-28-2023، 10:53 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: E L E N A
آخرین ارسال: E L E N A
پاسخ 208
بازدید 17334

امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
در شب quot پارسی شعر

"شب" در شعر پارسی...
نویسنده :E L E N A   آفلاین
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی

تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه پرواز بود مرغ هوایی

نویسنده :E L E N A   آفلاین
شب که می آید تب عشق تو بالا می رود
طاقت غم از کف آبادی ما می رود

از زلیخا علتِ نا اهل بودن را نپرس
آبروی دستهای پاک یکجا می رود

ماهی آزاد برعکس مسیر زندگی
گاهگاهی پشت بر آغوش دریا می رود

عاشقی درد عجیبی نیست اما ناگهان
هرکه درگیرش شود از دارِ دنیا می رود

پادشاه زخم خورده از دل بی غیرتش
در نبرد تک به تک با خویش تنها می رود

چشم خود را باز کن آرامش تنگ غروب !
یک نفر همراه خود دارد از اینجا می رود

نویسنده :E L E N A   آفلاین
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

نویسنده :E L E N A   آفلاین
دور از همه مردم شده ام در خودم امشب
پیدا شده ام، گم شده ام در خودم امشب

لبریز ز سرمستی و سرریز ز هستی
دریای تلاطم شده ام در خودم امشب

در هر نفسم بوی گلی تازه شکفته است
یک باغ تبسم شده ام در خودم امشب

تا نورِ تو تابیده به طور کلماتم
موسای تکلم شده ام در خودم امشب

باریده مگر نم نم نام تو به شعرم
باران ترنم شده ام در خودم امشب

هم دانه ی دانایی و هم دام هبوطم
اسطوره ی گندم شده ام در خودم امشب

نویسنده :E L E N A   آفلاین
ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺷب ﺩﻧﯿﺎ
ﺩﯾﮕﺮ ﺳﻮﮔﻠﯽ ﺷﺒـﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﻣﻬﺘﺎب ﺯﯾﺒـﺎﺗﺮﯾﻦ ﺷﺒـﻢ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭی
ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﺮﯾﺰ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﺘﯿﺰﻧﺪ
ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﮐﻮﺭﺩل
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﯿـــﻬﻤﺎﻧﯽ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺑـﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﺗﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﺮ ﺁﺷﻨﺎﯼ من
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﯽ ﺗﺎﺑـﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾـﻢ ﺳﻮﺳﻮ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ
ﻭ ﻧﯿـﻤﻪ ﺷﺒـﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬـﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ
ﺩﯾـﺮﯾﺴﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧـﻪ
ﺑـﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻣﺒﺪﻝ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑـﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨم
ﮐﻪ ﺳﻬـﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺒـﻬﺎﯼ ﺭﻧﮕﯿـﻦ ﻭ ﭘﺮ ﺳﺘـﺎﺭﻩ
ﮔﺮﮒ ﻭ ﻣﯿﺸﯽ ﻭﻫﻢ ﺁﻟـﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻫﻨـﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧــم
ﮐﺴﯽ ﺳﻬـﻢ ﺷﺒـﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺯﺩﯾـﺪﻩ ﺍﺳﺖ

نویسنده :E L E N A   آفلاین
شب، شبی بیکران بود
دفتر آسمان پاره پاره
برگ ها زرد و تیره
فصل، فصل خزان بود
هر ستاره
حرف خط خورده ای تار
در دل صفحه ی آسمان بود
گرچه گاهی شهابی
مشق های شب آسمان را
زود خط می زد و محو می شد
باز در آن هوای مه آلود
پاک کن هایی از ابر تیره
خط خورشید را پاک می کرد
ناگهان نوری از شرق تابید
خون خورشید
آتشی در شفق زد
مردی از شرق برخاست
آسمان را ورق زد

نویسنده :E L E N A   آفلاین
شب هجران رسید و محنت بسیار پیدا شد
بیا ای بخت کاری کن که ما را کار پیدا شد
به کنج عافیت می‌خواستم کز فتنه بگریزم
بلای عشق ناگه از در و دیوار پیدا شد
جگر خون‌ست، ازان این گریهٔ خونین پدید آمد
دلم زارست، ازان این ناله‌های زار پیدا شد
نمی‌خواهم که خورشید جمالش جلوه‌گر گردد
در آن منزل که روزی سایهٔ اغیار پیدا شد

نویسنده :E L E N A   آفلاین
مانند دو خورشید که بالای زمین است
چشم تو سفر کردنم از شک به یقین است
روشن شده شب های پریشانی شعرم
اینها همه از دولتی این دو نگین است
ای معنی هر واژه ی مبهم چه نیازی
با تو به لغتنامه ، به فرهنگ معین است
گهگاه اگر اخم تو چون تلخی زیتون
شیرینی لبخند تو شیرینی تین است
دیوانگی ام گل بکند رفتم از اینجا
با این دل بی حوصله که خانه نشین است
آتش بزن ای عشق همه زندگی ام را
آوارگی و در به دری بهتر از این است
من عکس تو را باز در آغوش گرفتم
چون برکه که با خاطره ی ماه عجین است
آری ، نرسیدیم به هم ، حیف ولی نه
تا بوده همین بوده و تا هست همین است

نویسنده :E L E N A   آفلاین
شبو خوب مي شناسمش
من و شب
قصه داريم واسه هم
من و شب پشت سر روز مي شينيم حرف مي زنيم !
من و شب،
واسه هم شعر مي خونيم
با هم آروم مي گيريم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنواي بي کسه
که به اندازه ي زندگي به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراري ان
من که ديوونه ي واژه بافي ام
واسه ي شب کافي ام!
وقتي آفتاب مي زنه
من کمم !
واسه روز
من هميشه کم بودم!
من و روز
همو هيچ دوست نداريم!
من و روز منتظر يه فرصتيم سر به سر هم بذاريم!
تا که اين خورشيد تکراري ي لعنتي بره
من و شب خوب مي دونيم
ما رو هيچکس نمي خواد!
وقتي خورشيد سره
هر کي با روز بده
مايه ي دردسره !

نویسنده :E L E N A   آفلاین
شب نشد از تاب تب پیرهن آتشکده
پیرهنم شعله بود، انجمن آتشکده
صورت شیرین بکاشت، گلشنی از خار و خس
بهر خود آماده ساخت، کوهکن آتشکده
سینهٔ سوزان من، قبلهٔ گبران شده است
روح من آتش بود، جسم من آتشکده
سرد نگردد ز مرگ، ای دل آتش فروز
می برم از پیرهن در کفن آتشکده
رو سوی گلخن دلا، باغ و گلستان مشو
بس که بر افروختی در چمن آتشکده

نویسنده :E L E N A   آفلاین
تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها

بیـــچاره بمی هـــا و غــــم ِ نرخ ِ رطب ها

دنبال دو رج بافـــه از ابریشم مویت

تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها

قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است

قنداق تفنگ همـــه مشروطه طلب ها

از عکس تو و بغض همین قدر بگویم ....

دردا که چه شب ها ... که چه شب ها... که چه شب ها...

قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را

با سینــه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟

گفتم غزلی تا ننویسند محال است :

ذکــــر قد سرو از دهن نیم وجب ها



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  غم در اشعار پارسی Cяαzу вσу 97 13,166 11-09-2014, 06:05 PM
آخرین ارسال: Cяαzу вσу
  شعرهای روز گرامیداشت شعر و ادب پارسی 27 شهریور ..::Baharmast::.. 7 1,833 09-17-2014, 11:28 PM
آخرین ارسال: ..::Baharmast::..
  " سایه " در شعر پارسی E L E N A 30 3,971 07-28-2014, 08:56 PM
آخرین ارسال: E L E N A

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان