اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



"شب" در شعر پارسی...
زمان کنونی: 09-28-2023، 11:08 AM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: E L E N A
آخرین ارسال: E L E N A
پاسخ 208
بازدید 17335

امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
در شب quot پارسی شعر

"شب" در شعر پارسی...
نویسنده :E L E N A   آفلاین
#51
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی

بزم تو مرا می طلبد، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی

تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه پرواز بود مرغ هوایی

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#41
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا كور سوی اختركان بشكند همه

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#42
آمد شبانه در برم از جا ن نهفته تر

روئي هزار مرتبه از گل شكفته تر

ديشب چراغ بزم كه بودي كه بوده اي

از چشم شب نخفتة من شب نخفته تر

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#43
شبانگاه
آن سوتر از ژرفای مبهم زندگی
آن گاه که
می لغزد
قطره هایی داغ از دیدگان اندوه بارم
ـ به گمانم اشک نام داشت‌‌ ـ
می سوزد
تا عمق جانم.
شبانگاه
من بودم و

نوازش نسیم روی بالکن اتاق سوت و کورم
تنها.
تو را نداشتم
و چه جانکاه است
عدم حضور طراوت نگاهت
سخاوت دستانت
و آغوش گرمت
تا به آتش بکشد

 

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#44
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
همان جاها، که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها، که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جاها که پشت پرده شب، دختر خورشید فردا را می آرایند

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#45
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#46
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید
تو را کدام خدا
تو از کدام جهان
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم
تو از کدام سبو
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه
کدام نشاه دویده است از تو در تن من
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند
سرود میخوانند
چه آرزوی محالی است زیستن با تو

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#47
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد

بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد

خمخانه بیارید که آن باده که باشد
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد

میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا
جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد

مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد

تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد

در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل های غریبانه نگنجد

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#48
مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست این یا ملک یا آدمیزاد
پری یا آفتاب عالم افروز
ندانستی که ضدان در کمینند
نکو کردی علی رغم بدآموز
مرا با دوست ای دشمن وصالست
تو را گر دل نخواهد دیده بردوز
شبان دانم که از درد جدایی
نیاسودم ز فریاد جهان سوز

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#49
شب آن شب عشق پر می زد میان کوچه بازارم

تو را در کوچه می دیدم که پا در کوچه بگذارم


به یادم هست باران شد تو این را هم نفهمیدی

و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم


تو می لرزیدی و دستم، چه عاجز می شدم وقتی

تو را میخواست بنویسد بروی صفحه، خودکارم


میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی

گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم


هوا تاریک تر می شد تو زیر ماه میخواندی

"مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم..."


چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم

فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم


از آن پس هر شب این کوچه طنین عشق را دارد

تو آن سو شعر میخوانی من این سو از تو سرشارم


سحر از راه می آید تو در خورشید می گنجی

و من هر روز مجبورم زمان را بی تو بشمارم


شبانگاهان که برگردی به سویت باز می گردم

اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم

نویسنده :E L E N A   آفلاین
#50
اي داد و بي داد اي داد و بي داد
باز امشب هوا مثل هر شبه
حال عاشقا مثل هر شبه
درد بي دوا مثل هر شبه
اي عزيز جونم يه ذره وفا
يه ذره صفا تو زمانه نيست
مي بخشي منو آخ اگه يه وقت
حرفهام واسه تو عاشقونه نيست
حرفهاي دلم اين ترانه هاست
اين ترانه ها مال تو همش
غربت شبها عشق و گريه هام
اين همه صدام مال تو همش
اي عزيز جونم ميكشه منو بغض گريه هام
اي عزيز جونم ديگه نمي شه در نياد صدام
من از اين شبها عشقمو مي خوام
من از اين روزها عمرمو ميخوام



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  غم در اشعار پارسی Cяαzу вσу 97 13,166 11-09-2014, 06:05 PM
آخرین ارسال: Cяαzу вσу
  شعرهای روز گرامیداشت شعر و ادب پارسی 27 شهریور ..::Baharmast::.. 7 1,833 09-17-2014, 11:28 PM
آخرین ارسال: ..::Baharmast::..
  " سایه " در شعر پارسی E L E N A 30 3,971 07-28-2014, 08:56 PM
آخرین ارسال: E L E N A

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان