اوپــا جـونـگ ڪـی محبوب ترین کاربر انجمن
تنها کسی انتخاب میشود که برترین ارسال کننده روز ، هفته و ماه باشد .

آدرس

آدرس فعلی سایت koreafan.eu است در صورت بروز هر مشکل آدرس بعدی koreafan.. میباشد .

ساماندهي

انجمن کره فن در ستاد ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي ثبت شد تاپیک

گروه تلگرام انجمن

گروه تلگرامی انجمن برای اطلاع رسانی از مشکلات انجمن و درخواست ها لطفا عضو بشین کلیک کنید



معرفی کتاب
زمان کنونی: 03-22-2023، 08:20 PM
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: ^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^
آخرین ارسال: ^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^
پاسخ 39
بازدید 5060

امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 4 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

[-]
کلمات کلیدی
معرفی کتاب

معرفی کتاب
نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#31
اسپم ممنوع...

همانا از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم و کتابی ب حقانیت اشکار شد...

مائده/15


برای نابود کردن یک فرهنگ
نیازی نیست کتابها را بسوزانید
کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند. . .



ویکتور_هوگو

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#21
دختری در قطار
پائولا_هاوکینز
ترجمه:مهرآیین_اخوت


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

3 زن شخصیت های اصلی کتاب هستند و با روایت های متناوب خود قصه را پیش می برند .

ریچل همسر سابق تام است که بعد از بچه دار نشدن الکی شدن و فهمیدن ماجرای عاشقانه تام و آنا مجبور به ترک تام شده .

اکنون نیز زنی است که دائم الخمر بوده تسلطی بر زندگیش ندارد و هنوز در فکر تام می باشد .

او هر روز با قطار به لندن می رود و به خصوصا زوج جوانی توجه او را به خود جلب می کنند .

آنا همسر فعلی تام که از ریچل و مزاحمت های او به تنگ امده و سرش با فرزند نوپایش گرم می باشد عاشق کانون خانوادگی و گرمیست که با مشقت به دست آورده .

مگان همسایه تام و آنا که مدتی پرستار بچه آنها می شود . مگان زیبا به همراه همسرش اسکات همان زوجینی هستند که توجه ریچل را جلب کرده اند .


بخشی از کتاب:

قطار رد شد. صدایی از پشت سرم شنیدم و آنا را دیدم که از اتاق بیرون می آید. به سرعت به طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دست هایش را روی گلوی تام گذاشت.

تام هنوز نگاهی حاکی از هراس و درد را در چهره اش داشت. خواستم به او بگویم، نه فایده ای ندارد حالا دیگر نمی توانی به او کمک کنی، اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد.

می خواست مطمئن بشود. فنر در بطری بازکن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت می کرد. نمی توانستم بشنوم که چه می گفت





پ.ن:عالیه این کتاب از دستش ندین

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#22
در اردوگاه محکومین
فرانتس_کافکا
ترجمه:کامل_روزدار


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

در شهر دستگاه خاصی برای کشتن محکومین وجود دارد که جمله ای را بر روی بدن آنها حک می کند که نشان محکومیتشان هست و پس از 12 ساعت شکنجه آنها را می کشد و افسری که مسئول دستکاه هست عاشقانه طرز کارش را توضیح می دهد .

بی شک همیشه خطایی وجود دارد .

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#23
هویت
میلان_کوندرا
ترجمه:دکتر_پرویز_همایون_پور


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

در یک عبارت کلی «هویت» میلان کوندرا داستانی اندیشه محور است و به همین دلیل لزوماً بهتر است با تأنی و بدون شتابزدگی خوانده و حتی بازخوانی شود.

این رمان در جایگاه و نوع خود برای همه مخاطبان معناگرا و به ویژه برای خوانندگان حرفه‌ای ادبیات‌داستانی از کشش و گیرایی درونی خاصی برخوردار است.

موضوع اصلی رمان بازمی‌گردد به دغدغه چاره ناپذیر و گاه آشکار و گاه پنهان انسان؛ بر زمان که بی ترحم و فرساینده می‌گذرد و آدم‌ها را بی وقفه به سوی پیری و فنا و ناپدیدشدن می‌کشاند و پر نوسان دو شخصیت اصلی آن، زن و شوهری میانسال به نام‌های شانتال و ژاک- مارک.

انسان برای آنکه حافظه اش خوب کار کند ب دوستی نیاز دارد.

گذشته را ب یاد آورد ان را همیشه با خود داشتن.

شاید شرط لازم برای حفظ آن چیزی است که تمامیت من آدمی نامیده می شود.

برای آنکه من کوچک نگردد برای آنکه حجمش حفظ شود باید خاطرات را...

همچون گلهای درون گلدان آبیاری کرد و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته یعنی دوستان است.



پ.ن:ترسی ندارم من کتابهایم را دارم هرچقدر هم تنها باشم ب آن ها پناه میبرم.

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#24
کوری
ژوزه_ساراماگو
ترجمه:اسدالله_امرایی


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

کوری یک رمان خاص است، یک اثر تمثیلی ، بیرون از حصار زمان و مکان، یک رمان معترضانه اجتماعی، سیاسی که آشفتگی واجتماع و انسانهای سر در گم را در دایرة افکار خویش و مناسبات اجتماعی تصویر می‌کند.

ساراماگو تأکید بر این حقیقت دارد که اعمال انسانی در « موقعیت» معنا می‌شود و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد، زیرا موقعیت انسان ثابت نیست و در تحول دائمی است.

در یک کلام ساده، دغدغة عمدة ذهن ساراماگو در این رمان فلسفی مسئله سرگشتگی انسان معاصر یا « انسان در موقعیت» است که از خلال ابعاد و لایه های مختلف و واکنشهای انان بررسی می شود.


از دیگر مایه‌های اصلی رمان نقد خشونت و میلیتاریسم، اطاعات کورکورانه ، دیکتاتوری و سیر تاریخی و فراگیر بودن آن است.
در شهری که اپیدمی وحشتناک کوری- نه کوری سیاه و تاریک که کوری سفید و تابناک- شیوع پیدا می‌کند و نمی‌دانیم کجاست و می‌تواند هر جایی باشد، خیابانها نام ندارد. شخصیتهای رمان نیز نام ندارد .


این کوری واقعی نیست، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی کنیم….

پ.ن:یه کتاب اخلاقی اجتماعی و مذهبی هست بی نظیره... واقعیت زندگی روز مره ب نظر من کتاب خوبیه چون فکر ادمو درگیر میکنه و تامل برانگیزه..

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#25
حتما بخونین

یعنی اگر داغ و درفش مان کنند و ب سیخ مان بکشند و از دروازه ی شهر آویزانمان فرمایند و ...

اگر سر ب سر،تن ب کشتن دهیم، عمرا که کتاب بخوانیم.

ما اصلا یک جور مقاومت عجیبی در برابر کتاب خواندنمان داریم که تفلون در برابر چسبیدن غذا ب ماهیتابه ندارد.

چنان نسبت ب کتاب خواندن نفوذ ناپذیریم که ایزولاسیون هیچ پشت بامی نسبت ب باران و برف چنین عایق نیست.

یعنی حاضریم وقتِمان را با خاراندن پسِ سر و شمرده شوره های روی شانه مان تلف کنیم اما دو صفحه یا چهار خط کتاب نخوانیم.

یکی از بارز ترین خصوصیات ما ایرانیان که دیگر دارد ب شناسنامه مان تبدیل می شود و اوراق هویتی و شاخصه ی ممیزه ی ماست، همین کتاب نخواندن است.

جالب این است که با تمام دک و پزمان، ب گذشته و آینده ی مکتوب خود ب اندازه ی یک تخم گشنیز هم اعتنا نداریم.

عملا و علنا ب کسانی که کتاب  می خوانند می خندیم.ماجوج میدانیمش،


معتقدیم تا وقتی می شود جردن یا خیابان اندرزگو یا ..(هر شهری و محلی) دور دور کرد، خریت محض است وقتت را حرام کنی و کتاب بخوانی.

پ.ن: وقتی عادت کنین که کتاب بخونین حریص تر می شید که بیشتر بدونید یه جوری تشنه یادگیری میشین و احساس میکنین که خیلی پوچین و هر لحظه باید بیشتر از زندگی اطرافتون باخبر شین و بدونید

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#26
من
مل_تامپسون
ترجمه: سونا_انزابی_نژاد


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

نویسنده در پی پاسخ به‌ سوال‌ّ‌های فلسفی انسان‌ها با زبان ساده است. سوال‌ّهایی که در طول زندگی در رابطه با معنای زندگی و خوشبختی، جاودانگی، ترس‌ها، هویت و... بار‌ها ما را به فکر فرو ‌می‌برد.

آنچه این کتاب را متفاوت می‌کند نوع رویکرد آن است که برخلاف بسیاری از کتاب‌ها به‌دنبال راه‌ حل یکسان برای همه نیست.

بلکه در تلاش است به‌ خوانندگان بیاموزد، که برای سوال‌ها و چالش‌های خود، با تفکر بیشتر پاسخ‌های مخصوص به خودشان را پیدا کنند.

«گامی فراتر از سلول‌های عصبی‌مان»، «ذهن به شکار می‌رود»، «پیش به سوی موفقیت!»، «درآرزوی اصالت»، «زندگی در فضای مجازی»، «ترسیم نقشه‌ای یک‌به‌یک»، «بگذار و بگذر»، «توهم "من"» و «حالا تکلیف من چه می‌شود» عناوین هشت فصل این کتاب را تشکیل می‌دهند.


چه وقتی که خودم عکاسی می‌کنم و چه وقتی که عکسی را نگاه می‌کنم، این تصور را دارم که هر کس شخصیت و ذاتی منحصربه‌فرد دارد که آن ظاهر و موقعیت فیزیکی که دوربین ثبتش می‌کند.

می‌تواند آن را آشکار کند (هرچند نمی‌تواند دقیقا تعریفش کند). اما چه چیزی است که امکان می‌دهد که یک عکس «شخصیت واقعی» فرد را آشکار کند؟ تعریف‌کردنش سخت است اما بلافاصله می‌توان آن را تشخیص داد..


«من» چیست؟

مرزهای من بودنم تا کجا گسترده شده است؟

آیا در دامنه جسمم محدود شده و یا چیزی فراتر از بدنم است؟

مرکز این من کجاست؟

اصلا «من» یک واقعه است یا یک فرایند و مجموعه‌ای از وقایع؟

واقعیت است یا توهم؟

این کتاب سوالات زیادی برای شما مطرح می‌کند که جوابش با خداست.


نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#27
آن_هنگام_که_نفس_هوا_می_شود
پال_کالانیتی
ترجمه:شکیبا_محب_علی


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

این کتاب داستان رویارویی دکتری با مرگ خودش است.

پزشکی متبحر و انسانی متفکر که در طول زندگی‌اش به دنبال معنای زندگی بود.

وی در جستجوی پاسخ سوالاتش مدتی ادبیات خواند، همچنین زیست‌شناسی، و سرانجام به جراحی مغز و اعصاب روی آورد ولی در اواخر دوره‌ رزیدنسی‌اش متوجه شد به سرطان ریه مبتلا شده است.

کسی که به بیمارانش امید می‌داده است اکنون به امید نیاز دارد.

برخورد پال کالانیتی با مرگ بسیار خواندنی است و انسان را به تعمق وامی‌دارد.
وی در سی و هفت سالگی جان خود را از دست داد.


هرگز نمی‌توانی به کمال برسی، اما می‌توانی نزدیک شدن به چیزی را که پیوسته برایش تلاش می‌کنی باور داشته باشی.



نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#28
مرگ_در_میزند
وودی_آلن
ترجمه:حسین_یعقوبی


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

مرگ در مي زند : مرگ سراغ مرد آمده تا جان او را بگيرد ولي براي يك روز اضافه حاضر به قمار است .

زنده باد وارگاس : مردي كه به شورشيان مي پيوندد .

بشقاب هاي پرنده : در مورد ديدن بشقاب پرنده توسط افراد مختلف .

در نقش سقراط : وودي آلن خودشو جاي سقراط تصور مي كنه و عكس العمل خودشو مي گه .

ايپزود كوگل ماس : مردي كه از دو ازدواج قبلي ضربه ديده و اكنون به دنبال جادو و سفر در رمان است.

به ياد نيدلمن : مردي با نظريه هاي مختلف كه از آلمان و از دست نازي ها فرار مي كند .

اعترافات يك سارق مادرزاد : سارقي از سابقه خانوادگيش مي گويد .

محكوم به زندگي : مرد به ديدن همسر سابقش مي رود .

ماجراي حلقه خودفروشان ادبي : دختر فرهيخته اي كه در ازاي پول در موارد ادبي با شما بحث مي كند .

موجودات خيالي و سرزمين هاي افسانه اي كم تر ديده شده : در مورد موجودات خياليه ديگه .

معماهاي جنايي بازرس فورد : طنز در مورد سريال هاي كارآگاهي و كشف مجرم بدون دليل واضح.

كنت دراكولا : دراكولايي كه در نور خورشيد ذوب شد .

دنياي ديوانه اي كه در آن زندگي مي كنيم : مردي كه رئيس جمهور را ترور مي كند .

گم شده ي بزرگ : يك مسئله جنايي

پيرامون ماوراءالطبيعه : در مورد اتفاقات عجيب و غريب كه ديگران ادعاي مشاهده اش را دارند .

يك فيل مي تواند بي نهايت فريبكار باشد : مرد با ترس و لزر به ملاقات دوستش در بيمارستان مي رود ولي يك پرستار زيبا را مي بيند .


فلسفه فقط تا وقتي جالبه كه روي صفحه ي كاغذه ، وقتي مي خوادبه صورت عملي اجرا بشه اصلا چيز خوبي از كار دي نمياد .


منبع:بست بوک

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#29
دختر_کشیش
جورج_اورول
ترجمه:مهدی_افشار


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

دورتی تنها دختر کشیشی در یکی از شهرهای کوچک انگلستان است که زندگی مذهبی خشک و کسالت باری را می گذراند .

او وظایف زیادی در کلیسا و خانه به عهده دارد ، پدر سخت گیری داشته و تمایلی به ازدواج نیز ندارد .

روزی به طور ناگهانی حافظه اش را از دست می دهد و خود را در لندن می یابد و وقتی بعد از یک ماه حافظه اش باز می گردد به قدری شایعات مختلف در مورد او ساخته شده که پدرش او را در خانه نمی پذیرد و دورتی وارد زندگی جدیدی می شود.


دختر کشیش روایت نسل های سوخته ای است که پدرانشان گذر زمان را باور نکرده اند.

پدرانی که در تقویم زندگی شان برگه های سال های قرون وسطی پا برجا مانده و طوفان رنسانس و هیاهوی ماشین های بخار انقلاب صنعتی گرد و غبار گذشته ها را نزدوده است.

کشیش هنوز گمان می برد با سلطه اش می تواند در باور مردم زمین و کلیسا را محور و مرکز قرار داده و تاج زرین کائنات را مدهوش قدرتش، دایره وار در خدمت.

او نا آگاه است از میزان راستین جاذبه ی اطرافش و دیگران را چون منظومه هایی سرگردان و محتاج حضور خود می داند. دختر در این میان حیران است و انگشت بر دهان.

نه از میان مردم کسی گالیله وار توانایی نهیب زدن بر او را دارد –که خود آن ها گرفتار نیازهای نخستین خویش اند- و نه خود دختر پس از بودن دراز مدت در محیط افکار و اندیشه های پدرش توانایی استدلال و تفکیک و خلق دنیایی نو.

تنها یک راه به کمک او می آید و آن هم فراموشی است. از دست دادن تمامی خاطرات و داشته های از پیش ذخیره کرده و ورود به دنیای خالی از پیش فرض ها و گمان های دیگران. ورودی با دست و ذهن خالی.

نویسنده :^✿๓ѳ๓ѳʏɑ✿^   غایب
#30
ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
پائولو_کوئیلو
ترجمه:آرش_حجازی


مهمان نميتواند عکس هاروببيند براي ثبت نام اينجا کليک کنيد

ورونیکا، دختر جوانی‌ که‌ به‌ دنبال‌ مرگ‌ رفته، زندگی‌ را می‌یابد.

او نزدیک‌ یک‌ هفته‌ بین‌ زندگی‌ و مرگ‌ سرگردان‌ است، ولی‌ آگاهی‌اش‌ از مرگ‌ باعث‌ می‌شود شدیدتر زندگی‌ کند و کارهایی‌ را انجام‌ دهد که‌ پیش‌ از آن‌ هرگز نکرده‌ بود.

ورونیکا به‌ آن‌ چه‌ ندارد می‌اندیشد و زندگی‌ خود را دوباره‌ ارزیابی‌ می‌کند.


به نظر می رسد که ورونیکا هرچه می خواهد دارد. شب ها برای تفریح بیرون می رود، با مردهای جذاب ملاقات می کند، اما شاد نیست. در زندگی اش چیزی کم است.

برای همین است که صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۹۷، تصمیم می گیرد بمیرد. با قرص دست به خودکشی می زند و هرچند خودکشی اش موفق نیست، دکتر به او می گوید که تا چند روز دیگر می میرد.


این داستان، ورونیکا را در این روزهای حساس تعقیب می کند، چرا که ورونیکا در کمال تعجب پی می برد که جذب بیمارستانی شده که در آن بستری است.

در این شرایط کشف چیزهایی را کشف می کند که پیشتر هرگز به خودش اجازه نداده بود: نفرت، ترس، کنجکاوی، عشق... تجربه اش او را به تدریج به درک این حقیقت وادار می کند که هر ثانیه از زندگی اش، گزینشی میان مرگ و زندگی است.

این کتاب پائولو کوئلیو درباره‌ی کسانی است در قالب های معمول اجتماعی نمی گنجند.

درباره جنون است و نیاز به یافتن راهی متفاوت برای زندگی، برای کسانی که اغلب با پیشداوری های دیگران آزار می بینند، فقط به این دلیل که مثل دیگران فکر نمی کنند.


دیوانه بمانید اما مانند عاقلان رفتار کنید،خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بدون جلب توجه متفاوت باشید.



منبع: کتابناک



موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دانلود کتاب فرار فروهر ..::Baharmast::.. 2 2,047 09-07-2018, 11:17 PM
آخرین ارسال: الی ارام
  دانلود کتاب های ترسناک و فانتزی! miss chu 22 5,233 06-18-2016, 02:47 PM
آخرین ارسال: miss chu
Star دانلود کتاب معراج السعاده اثر ملا احمد نراقی Ay Sona 0 1,391 08-14-2015, 11:01 PM
آخرین ارسال: Ay Sona
  دانلود کتاب داستان های عامیانه کره Ay Sona 0 1,322 08-13-2015, 11:44 PM
آخرین ارسال: Ay Sona
Star دانلود کتاب صد سال تنهایی Ay Sona 0 1,199 08-13-2015, 11:25 PM
آخرین ارسال: Ay Sona
  دانلود کتاب بوف کور از صادق هدایت 20575 0 1,427 06-16-2015, 05:58 PM
آخرین ارسال: 20575
  دانلود کتاب عطرسنبل عطرکاج Autumn Lady 0 1,077 05-31-2015, 12:09 AM
آخرین ارسال: Autumn Lady
  دانلود کتاب دزیره Autumn Lady 0 1,010 05-30-2015, 11:46 PM
آخرین ارسال: Autumn Lady
Shocked دانلود کتاب تـلبیـس ابـلیـس **MAHSA** 0 1,472 01-28-2015, 05:02 PM
آخرین ارسال: **MAHSA**
  دانلود کتاب دروغ شیرین ƓὄὄƉ ǤIRĿ 2 1,334 12-13-2014, 09:06 PM
آخرین ارسال: neosha

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان